نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 205
بزرگانشان كشان كشان آنان را به سوى خانه مىكشند . تنها درد آن نيست كه زندگانى اين بىچارگان در بازى مستهلك مىشود ، درد بىدرمان آن است كه موقع بازى لباسها را از تن خود درمىآورند ودر كنار ديوار مىگذارند وبا غفلت از آن لباسها سرگرم بازى مىشوند ، ناگهان دزدى از راه مىرسد وقبا وكفششان را مىبرد . بلى ، < شعر > آن چنان گرم او به بازى درفتاد كان كلاه وپيرهن رفتش ز ياد < / شعر > شب فرا مىرسد وبازى تمام شده است وكودك خسته گشته ولباس روى خانه رفتن ندارد . مگر نشنيدهاى كه خدا فرموده است : « وما الحياه الدنيا الا لعب ولهو » تو در اين زندگانى با اشتغال به بازى رخت از دست دادى وقدرت را مستهلك كردى وخسته گشتى . لختى بيانديش و - < شعر > پيش از آن كه شب شود جامه بجو روز را ضايع مكن در گفت گو < / شعر > صياد ادامه مىدهد كه من در صحرا خلوتى گزيدهام ، زيرا همهء مردم را دزد جامه مىبينم . من ديدم در زندگانى با مردم ، عمر من دو قسمت مىشود : - < شعر > نيم عمر از آرزوى دلستان نيم عمر از غصه هاى دشمنان جبّه را برد آن ، كله را اين ببرد غرق بازى گشته ما چون طفل خرد < / شعر > اينك شبانگاه مرگ فرا رسيده است ، بس است اين بازيهاى كودكانه را بايد رها ساخت وديگر نبايد به پيرامون آنها چرخ زد . معطل مباش ، به مركب توبه سوار باش وبه سرعت دنبال دزدى را كه جامه ات را برده است بگير . ولباست را فورا از او بستان . اين مركب توبه مركبى بس شگفت انگيز است ، زيرا در يك لحظه سوار بر پشت خود را از طبيعت پست به فلك اعلى مىرساند . حواست را جمع كن واز همان دزد كه لباست را دزديده بود بيمناك باش كه خود مركب توبه را از دستت نربايد .
205
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 205