نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 188
تفسير ابيات هنگامى كه امراى سلطان محمود از تقرب فوق العاده اياز ، از حسد جوشيدند بالاخره طعنه بر سلطان زدند كه اياز سى عقل ندارد كه توبه او مقررى سى امير را مىدهى شاه پاسخ آنان را نداد ، تا روزى سلطان محمود با سى تن از امرا به سوى صحرا وكوهستانها براى شكار بيرون رفت . از دور كاروانى ديد وبيكى از امراء گفت : اى بهتان زننده ، برو از آن كاروان بپرس كه از كجا مىآييد ؟ رفت وپرسيد وبرگشت وگفت : كه از شهر رى مىآيند . سلطان گفت : به كجا مىروند ؟ امير از پاسخ سلطان درماند ، زيرا نپرسيده بود كه كجا مىروند . روى به ديگرى كرد وگفت : برو از آن كاروان بپرس كه كجا مىروند ؟ برگشت وگفت : به يمن . سلطان گفت : بار وبنه شان چيست ؟ چون نپرسيده بود ، در پاسخ سلطان حيران ماند كه چه بگويد . به ديگرى دستور داد برو از آن كاروان بپرس كه بار وكالاشان چيست ؟ برگشت وگفت : كاسه هايى كه در رى ساخته مىشود . سلطان به همين شخص گفت : كى از رى بيرون آمدهاند ؟ . اين امير سست پى هم از پاسخ ناتوان گشت . به ديگرى دستور داد : برو بپرس اين كاروان كى از رى براه افتادهاند ؟ برگشت گفت در هفتم رجب . سلطان گفت : قيمتها در رى از چه قرار بود ؟ اين يكى هم مانند خر پاى در گل بماند . سلطان كس ديگر را از آن امرا فرستاد . بدين ترتيب بيش از سى امير سست راى وناقص در مواجهه با حوادث را فرستاد - < شعر > هر يكى رفتند بهر يك سؤال ناقص وعاجز ز ادراك كمال < / شعر > پس از اين آزمايشات ، سلطان محمود رو به آن امرا كرد وگفت : من روزى
188
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 188