نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 126
ملاك ربانى بودن يك روح همان آگاهى است ، زيرا سازندگى وتشبه روح به عظمت خداوندى ، با آگاهى وهشيارى است . جهان جان عالم آگاهى است ، شخص بيجان محروم از دانش وبينش است . جانى كه از طبيعت سر درمىآورد مظهر درگاه الهى وجان ملكوتى كه در نهاد اين جان است ، مظهر الهى است . ميدان عالىتر وآگاهىهاى والاترى بيرون از اين جهان در پشت پرده طبيعت وجود دارد كه جانهاى طبيعى در آن ميدان جمادى بيش نيست . آن فرشتگان سر تا پا عقل وجان بودند ، هنگامى كه جان تو به وجود آمد ، آنان كالبد جسمانى جان تو گشتند وسعادتى نصيبشان شد كه مانند بدن جسمانى خادم روح آدمى مىگشتند . شيطان مطرود حقيقت جان آدم را نشناخت ومانند عضو مرده نتوانست با جان زنده متحد شود - چون شيطان آن چه را كه مايهء حياتى بود نشناخت ، لذا ، فداى جان آدم نگشت ومانند دست بريدهاى شد كه نتوانست فرمانبردار جان بوده باشد . بريده شدن وشكسته شدن عضوى جان را نابود نمىكند ، زيرا جان مىتواند همان عضو را بار ديگر بسازد ، يا كارش را جبران نمايد . در اين مورد - < شعر > سرّ ديگر هست كو گوش دگر طوطيى كو مستعد آن شكر طوطيان خاص را قنديست ژرف طوطيان عام ازين خود بسته طرف < / شعر > آنان كه تنها صورت درويشى دارند آن نكات معنوى را نمىتوانند بچشند ، آن نكات معنوى الهى است نه فعولن فاعلات ولفظ بازى وشعر بافى . عيسى بن مريم دريغى ندارد از اين كه قند جلو خر بريزد ، اما چه بايد كرد - « ليك خر آمد به خلقت كه پسند » - < شعر > قند خر را گر طرب انگيختى پيش خر قنطار شكر ريختى < / شعر > اين كه خداوند متعال فرموده است : اليوم نختم على افواههم منظور
126
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 126