نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 813
امكاناتش ، آن هم كميت و كيفيتش . ولى همين جهان در مقابل عظمت خداوندى با تشبيه بسيار نارسا و محقر مانند يك موجود كوچك و ناچيز در مقابل تفكرات و اطلاعات بىنهايت شما است . شما يك عدد ناخن در انگشت خويش را مىشناسيد ، حدود آن را مىدانيد ، كيفيت و كميت آن را مىشناسيد ، و اين ناخن به هيچ وجه نمىتوانند از جلو ديدگاه شما فرار كند ، جهان هستى با اين عظمت را حيث محدود بودن در مقابل عظمت وجودى و علمى خداوندى كمتر از يك ناخن محقر در بدن شما مىباشد ، بنا بر اين چيزى از حيطهء سلطهء خداوندى خارج نيست ، چنان كه چيزى از علم و توانايى خداوندى نمىتوانند تجاوز كند . در نتيجه دانش و علمى كه ما در دوران زندگانى فرا مىگيريم ، يكى از همين حوادث و رويدادها است كه در ملك وجود تحت اختيار خداوندى قرار مىگيرد . و هر موقع كه بخواهد در هر شرايطى كه مشيت او اقتضا كند از نهانگاه وجود بيرون بياورد و يا آن را در درون ما ادامه بدهد . ما گمان مىكنيم در آن هنگام كه باد اجل بر گلشن وجود ما وزيدن بگيرد ، خاك سياه دهان خود را به فرو بردن كالبد جسمانى ما باز كند ، چنان كه وجود ما از نظر ماده بودنش پوسيده از بين مىرود ، به همين شكل علم و اندوخته هاى شناسايى ما هم از بين خواهد رفت . در اين مورد جلال الدين مىگويد : اشتباه نكنيد ، به پندارهاى سست و بىپايه مبتلا نشويد . آن خدايى را كه ما مىشناسيم براى او محو و نابودى هيچ رويدادى مطرح نيست . < شعر > ( ( 1887 ) ) گر در آيد در عدم يا صد عدم چون بخوانيش او كند از سر قدم < / شعر > راه خيام را نرويد ، مقصود اين است كه اين رباعيات را كه بمردى به نام عمر خيام نسبت دادهاند ، برنامهء زندگى ننماييد . خيال نكنيد كه < شعر > يك چند به كودكى به استاد شديم يك چند به استادى خود شاد شديم پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد از خاك بر آمديم و بر باد شديم < / شعر >
813
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 813