نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 67
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 848)
< فهرس الموضوعات > عاشق موجوديت خود را در مقابل معشوق از دست داده است < / فهرس الموضوعات > < فهرس الموضوعات > كشش عاشق به سوى معشوق بال و پر اوست < / فهرس الموضوعات > عاشق موجوديت خود را در مقابل معشوق از دست داده است در اين ابيات جلال الدين در بارهء عشق مطالب ذيل را بيان مىكند : 1 - عاشق چنان در وجود معشوق فانى است كه فقط يك نمود ظاهرى در او ديده مىشود ، او در حقيقت خود را با معشوق متحد ساخته است . اين مطلب را در شرح ابيات گذشته كاملا توضيح دادهايم . مسئلهاى كه مىتوان در اين جا ياد آورى كرد ، اين است كه بعضى از عشاق هنگامى كه به خود متوجه مىشوند ، اين معنا را احساس مىكنند : كه عاشقند ، چون در بارهء عظمت عشق و عاشقى سخنها شنيدهاند ، از اين رو ممكن است با تصور مقام عالى عشق ، به خود ببالند ، و اين حالتى است كه بدون شك با عشق نمىسازد . ما اگر هم بگوييم : اتحاد دو شخصيت ( عاشق و معشوق ) امكان ناپذير است ، ولى اين مطلب واقعيت دارد كه در هر سير و سلوكى ، اگر راهرو كوچكترين توجه به « من » خود داشته و حالت ستايش « من » خود را پيدا كند ، از راه رفتن باز مىمانده ، و توانايى گام بردارى نخواهد داشت . و به همين جهت است كه « بالزاك » مىگويد : « عشق در ما نوعى احترام مذهبى نسبت به خود به وجود مىآورد ، ما در وجود خويش به يك زندگى ديگر احترام مىگذاريم ، و آن وقت عشق وحشتناكترين بد بختى مىگردد ، يك بد بختى همراه با اميدوارى » [1] < شعر > ( ( 31 ) ) چون نباشد عشق را پرواى او او چو مرغى ماند بىپر واى او < / شعر > كشش عاشق به سوى معشوق بال و پر اوست پرواز عاشق باعشق است ، اگر شخصى خود را عاشق بداند ولى شخصيت خود را در شخصيت معشوق فانى نسازد ( مطابق يكى از حالاتى كه در مباحث گذشته بيان كردهايم )