نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 667
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 848)
( هيچ كار و يا هيچ امرى « به طور عموم » از كار يا امر ديگر بازش نمىدارد ) . در اينجا جلال الدين يك مضمون بسيار عالى را مطرح مىكند مىگويد : آن خداوندى كه تمام موجودات را مانند يك واحد آفريده است ، چگونه مىتوان گفت كه او به تمام آن نقاط كه در پهنه ماده گسترش پيدا كرده است ، عالم نمىباشد ؟ سپس مىگويد : شيطان كار را نسبت به خدا داد ، و گفت : تو در مقابل آن كه مرا اغوا كردى به من مهلت بده ، اين ديو پست كار خود را مخفى كرد ، نسبت كار را به خويش ناديده گرفت ، در صورتى كه آدم نسبت كار را به خود ديد و اعتراف كرد ، آدم كه كار را به خود نسبت داد ، او كار خدا يعنى نسبت الهى كار را هم كاملًا مىدانست ، ولى هنگامى كه آن كار عنوان معصيت بر خود گرفت ، او نسبت كار به خدا را ناديده گرفت . و از همين ادب بود كه ميوه ها خورد و در نسل او انبيا بودند و تمام حقايق را خدا به او تعليم داد جلال الدين در اين بيت مىگويد : < شعر > ( ( 1491 ) ) بعد توبه گفتش آدم نه من آفريدم در تو آن جرم و محن ؟ ( ( 1492 ) ) نى كه تقدير و قضاى من بد آن ؟ چون به وقت عذر كردى آن نهان ؟ ( ( 1493 ) ) گفت ترسيدم ادب بگذاشتم گفت من هم پاس آنت داشتم < / شعر > البته ما چنين داستانى را در مدارك معتبر اسلامى نداريم يعنى چنين گفتگويى ميان آدم و خدا در منابع اسلامى نيامده است ، و شايد جلال الدين از روى هم رفته معلومات خود در اين داستان و مقدمات و نتايج آن اين داستان را بيان كرده است ، چنان كه اين روش در موارد زيادى در
667
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 667