responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 569


< شعر > ( ( 1278 ) ) آفتابى كو بر آيد نارگون ساعتى ديگر شود او سر نگون ( ( 1279 ) ) اخترانى تافته بر چار طاق لحظه لحظه مبتلاى احتراق ( ( 1280 ) ) ماه كو افزود ز اختر در جمال شد ز رنج دق او همچون خيال ( ( 1281 ) ) اين زمين با سكون با ادب اندر آرد زلزله اش در لرز و تب ( ( 1282 ) ) اى بسا كه زين بلاى مرده ريگ ( 1 ) گشته است اندر جهان او خرده ريگ ( ( 1283 ) ) اين هوا با روح آمد مقترن چون قضا آيد وبا گشت و عفن ( 2 ) ( ( 1284 ) ) آب خوش كو روح را همشيره شد در غديرى زرد و تلخ و تيره شد ( ( 1285 ) ) آتشى كو باد دارد در بروت ( 3 ) هم يكى بادى بر او خواند يموت خاك كو شد مايهء گل در بهار ناگهان بادى در آرد زو دمار ( 4 ) ( ( 1286 ) ) حال دريا ز اضطراب و جوش او فهم كن تبديلهاى هوش او ( ( 1287 ) ) چرخ سر گردان كه اندر جستجوست حال او چون حال فرزندان اوست ( ( 1288 ) ) گه حضيض ( 5 ) و گه ميانه گاه اوج ( 6 ) اندر او از سعد و نحس فوج فوج گه شرف گاهى صعود و گه فرح گه وبال و گه هبوط ( 7 ) و گه ترح ( 8 ) ( ( 1289 ) ) از خود اى جزوى ز كلها منبسط فهم مىكن حالت هر منبسط < / شعر >


( 1 ) مرده ريگ و مرده رى و مرد رى آن چه از مرده به وارثش مىماند . . ( 2 ) عفن گنديده . . ( 3 ) بروت سبيل مرد ، باد و بروت كنايه از خود نمايى است . . ( 4 ) دمار آن چه كه مورد احتياج ضرورى انسانى است و به نفس كشيدن نيز مىگويند آن گاه كه اين كلمه در اين جمله « دمار از روزگارش در آورد » استعمال شود ، تقريباً به معناى ساقط كردن از زندگانى مىباشد . . ( 5 ) حضيض پائين . ( 6 ) اوج بالا . ( 7 ) هبوط به پايين فرود آوردن يا پايين افتادن . . ( 8 ) ترح حزن و اندوه . .

569

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 569
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست