نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 529
وضع روانى سازندهء دستگاه را درك كند در اين مورد دو مثال ابداعى مىآورد و مىگويد : جستجو كنندهء عقل كلى از ماديات و با وسايل درك معمولى شبيه به اين است كه : 1 - تيرى كه از كمان پرتاب شده است بر گردد و تير انداز را درك كند 2 - كسى كه سوار اسب شده است ، به اين سو و به آن سو براى جستجوى اسب خويش بدود پس از بيان اين مطلب مىگويد : ممكن است شما توهم كرده بگوييد : روى اين محاسبه نبايستى ما حتى يك شناسايى اجمالى هم در بارهء عقل كلى داشته باشيم ، با اين كه اگر توجهى به آن نداشتيم اصلا به هيچ وجه گفتگوى علمى و فلسفى يا عرفانى در بارهء آن امكان پذير نبود ، در صورتى كه در بارهء اين موضوع گفتگوها مىكنيم و فلسفه ها مىسازيم ، جلال الدين مىگويد : بلى ، اما از مشاهدهء توصيف و حال ديگران ما به چنين حقيقتى پى مىبريم . < شعر > وصفها را مستمع گويد به راز تا شناسد مرد اسب خويش باز < / شعر > دليل دوم : < شعر > ( ( 1120 ) ) جان ز پيدايى و نزديكى است گم چون شكم پر آب و لب خشكى چو خم < / شعر > اين مطلب را در ديباچه مثنوى نيز متذكر شده گفته است : < شعر > تن ز جان و جان ز تن مستور نيست ليك كس را ديد جان دستور نيست < / شعر > فرويد مىگويد : مشكلترين حالات روانى ما همان خود هشيارى است كه خود را درك مىكنيم ، زيرا در اين موقع ما به خودمان خيلى نزديك هستيم . 4 - گويا با ثبوت اين مطلب كه انسان نخواهد توانست عقل كلى را بشناسد به بن بستى مىرسد كه بر تاريكى جهان و ناتوانى از جهان شناسى مىافزايد . جلال الدين فوراً اين نوميدى را بر طرف كرده مىگويد : مأيوس مباش و برو : < شعر > در درون خود بيفزا درد را تا ببينى سرخ و سبز و زرد را < / شعر >
529
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 529