نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 515
خود را كاملًا درك نمايد ؟ اگر تمام رازها از خود دل سرچشمه مىگيرد ، چگونه مىتواند اين رازها دل را به شما بشناساند ؟ اين بيان با نظر ايده آليستى فوق كه تفسير كرديم بسيار سازش دارد ، يعنى هنگامى كه ما قبول كرديم كه اساس و حقيقت تمام حقايق عبارت است از عقل ، پس ضمناً قبول كردهايم كه علت مستقيم به وجود آورندهء اين حقايق و صور عقل است . با اين فرض چگونه مىتوانيم صور و نمودها را كه معلولات عقل هستند نشان دهنده و معرف عقل قرار بدهيم ؟ ولى اين استدلال در فلسفهء هگل مردود مىشود ، زيرا چنان كه در بحث گذشته گفتيم او عقل را صادر كنندهء به معناى علت منظور نكرده است ، بلكه مانند علت غائى فرض مىكند ، بنا بر اين مىتوان عقل را با موجودات درونى و برونى ، شناخت ، چنان كه با صور فعلى موجودات در فلسفهء ارسطو قابل شناسايى مىباشد . اما از يك نظر ديگر براى امكان ناپذير بودن شناسايى عقل اين بيان وجود دارد كه مىگويد : مادامى كه ما در بيرون از خود ، حقايقى را از جهان طبيعت نشناسيم ، نمىتوانيم عقل را درك كنيم ، زيرا به حكم شناسايى اضداد بوسيلهء يكديگر بايستى اول ماده ( ضد ) عقل را درك كنيم ، سپس خود عقل را بشناسيم ، در صورتى كه ماده را هم با تعقل به وسيلهء حواس خواهيم شناخت . و اين همان دور مصرح منطقى است كه به تناقض مىانجامد . ولى چنان كه گفتيم جلال الدين محال بودن شناسايى عقل را از آن جهت تقرير مىكند كه مىگويد : عقل كه زير بناى جهان هستى و تمام تشكيل دهندهء انسان است ، سازندهء تمام صور و تصورات و ادراكات ذهنى ماست ، بنا بر اين چگونه مىتوان با صورى كه ساخته شدهء عقل است ماهيت عقل را درك نمود ؟ بدين جهت است كه مىگويد : < شعر > ( ( 1113 ) ) هر چه صورت مىوسيلت سازدش آن وسيلت بحر ( عقل ) دور اندازدش ( ( 1114 ) ) تا نبيند دل دهندهء راز را تا نبيند تير دور انداز را < / شعر > از تشبيهى كه جلال الدين در بيت بعدى مىكند ( تا نبيند دل دهندهء راز را ) معلوم
515
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 515