نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 390
تو را دگرگون مىبينم ؟ آتش به گفتگو در مىآيد ، مىگويد : من همان آتشم ، و عنصرم هم عوض نگشته است ، مىخواهى ببينى كه من همان آتشم ؟ بيا نزديكتر تا به تو نشان بدهم كه در جريان روى پردهء طبيعت خاصيت خود را از دست ندادهام ، اما تو نابينايى ، تو از حقايق جهان هستى فقط به يك عده نمودهاى پا در هوا فريب خوردهاى ، من تيغ حقم ، بريدن من وابسته به دستور اوست . تو مگر نمىبينى كه سگان خرگاه تركمانها در مقابل ميهمان چه كرنشها مىكنند ؟ ولى اگر بيگانهاى به آن جايگاه روى آورد با دندان و چنگال خود به جان او مىافتند ، حمله هاى شيرانه مىكنند ، من كه آتشم در مقام بندگى به خدا كمتر از سگ تركمانها نيستم ، چنان كه خداوند هم در بنده پرورى كم از يك تركمان نيست . اين تسليم كه حقايق در مقابل خداوندى دارند ، حتى در ظريفترين پديده ها نيز حكمفرما است . آتش طبيعت انسانى يك نيرو يا پديدهء مشخص درونى است ، ولى همين آتش آن موقع مىسوزاند كه خداوند يگانه به او دستور بدهد . نتيجهء تندى آتش خشم اين است كه تو در آن موقع خود را غمگين خواهى يافت ، و نيز با امر خداوندى همين آتش طبيعت به صورت غنچهء شكوفان در آمده تو را شادمان مىسازد . در اين موقع همان را كه تو بند پاى خويش گمان مىكنى وسيلهء آزادى مىگردد . تمام عناصر جهان هستى بندهء خداوندى بوده ، تسليم امر او هستند ، براى من و تو آنها مرده و بىجان مىنمايند ، ما آنها را جامد مىناميم ، ولى در پشت پرده كه صحنهء ما وراى طبيعى است زنده و جاندارند ، مىشنوند و مىبينند . اين موجودات همواره در مقابل بارگاه خداوندى از عشق سوزانى
390
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 390