نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 218
( آفرينش و انگيختن شما نيست مگر مانند يك نفس ) . « مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّه مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي اَلأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ اَلنَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا اَلنَّاسَ جَمِيعاً » 5 : 32 . [1] ( و به همين جهت بود كه ما به بنى اسرائيل مقرر داشتيم هر كس كه فردى را بدون عنوان مجوزى ( قتل نفس يا فساد در روى زمين ) بكشد ، مانند اين است كه تمام مردم را كشته است . و هر كس يك فرد را احياء نمايد مانند اين است كه تمام مردم را احياء كرده است ) . و آن چه كه در روايات ديده مىشود به قرار ذيل است : « المؤمنون كاعضاء جسد واحد إذا اشتكى منه عضو اشتكى منه الاخر » . ( مردمان با ايمان مانند اعضاى يك جسد مىباشند ، اگر عضوى از آنها دچار ناراحتى گردد و شكايت نمايد ، ساير اعضاء هم احساس همان ناراحتى را خواهند كرد ) . اين انسانها هستند كه جلال الدين در بارهء آنها مىگويد : < شعر > اين همه عربده و كينه و ناسازى چيست نه همه همره و هم قافله و هم زادند ؟ < / شعر > به نظر مىرسد كه با قطع نظر از ارتباط طبيعى كه خداوند از جهت آفرينش ميان افراد انسانى برقرار ساخته است ، پديدهء ديگرى از ارتباط كه باعث هم دردى يا هم خوشى اجتماعى بوده باشد مشاهده نمىگردد ، و اين مطلبى نيست كه بتوان آن را انكار نمود . فقط كافى است كه اوراق تاريخ را بگرديم و ببينيم همين انسانها كه اجزاء يكديگرند ، چه آتشى به جان هم انداخته و چه تلفات ناجوانمردانه بر همديگر وارد ساختهاند . و اگر بخواهيم محصول تمام رويدادهاى تاريخ را در بارهء خصومت انسانها با يكديگر ببينيم ، كافى است كه به عنوان شعار هميشگى عبارت توماس هابس را كه در كتابهاى فلسفى و اجتماعى نوشته مىشود مطالعه كنيم ، او با صراحت و بدون پرده پوشى مىگويد :