نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 195
نويسنده خود قلم است كه حركت مىكند . مىگويد : قضيه چنين نيست كه هيچ كس از حال عارف با خبر نباشد ، بلكه بعضى از حالات عارف قابل مشاهده است ، ولى مردم در خواب حس و خيالات خود مست مىباشند . آنان در ميان مردماند ، و گاهى هم بارقه هاى وجودى آنان نمودار مىگردد ، ولى : < شعر > ديدهاى خواهم كه باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس < / شعر > كو آن ديدهاى كه اين بارقه هاى خدايى را ببيند ؟ و كو آن گوشى كه با اين نغمه هاى ربانى آشنايى داشته باشد ؟ مردان عارف در قلمرو پشت پرده طبيعت روح خود را آسوده مىفرستند و ابدانشان هم در پهنهء اين طبيعت بدون اين كه به آسيبهاى شهوات و هوى و هوس دچار گردند ، در انتظار برگشت ارواح مىمانند . جلال الدين دو باره بر مىگردد به بيان پديدهء خواب و مىگويد : هنگامى كه بامداد فرا مىرسد ، دو باره هر روحى به بدن خود ميل مىكند ، و همان پيوند طبيعى خود را درمىيابد ، گويى اين روح دو باره با صداى سوت طبيعت رو به دام آورده ، بار ديگر در كشاكش شئون طبيعى كه از پيوند با كالبد پديدار مىشود مشغول تكاپو مىگردد . قانون حركات كرات آسمانى ، مانند اسرافيل آغاز بامداد را اعلان مىكند ، ارواح را كه در ديار پشت پرده در حال گسترش تجريدى خود بودند ، بسوى جسمانيات مىكشد . باز مىگويد : هنگامى كه شب فرا مىرسد ، و زين را از اسب جانها جدا مىكند ، خوابى بر آدميان مستولى مىگردد كه برادر مرگ است . در آيهء شريفه چنين است كه : « الله يَتَوَفَّى اَلأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَاَلَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ اَلَّتِي قَضى عَلَيْهَا اَلْمَوْتَ وَيُرْسِلُ اَلأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ
195
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 195