نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 171
طبيعى نبودن چشمش ، در دو بودن شيشه اصرار مىورزيد ، استاد گفت : يكى از آن دو شيشه را بشكن ، هنگامى كه شاگرد شيشه را به زمين زد و خرد كرد ، ديد ديگر شيشهاى وجود ندارد . وضع لوچ بودن پادشاه يهود هم مانند همين شاگرد لوچ بود ، او اگر درست دقت مىكرد ، مىفهميد كه اين دو شخصيت يك شخصيت الهى بودند . خداوند مىفرمايد : « قُولُوا آمَنَّا بِالله وَما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ وَاَلأَسْباطِ وَما أُوتِيَ مُوسى وَعِيسى وَما أُوتِيَ اَلنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَه مُسْلِمُونَ » . 2 : 136 [1] ( بگوييد : ما به خدا و به آن چه كه به ما و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل شده است « و همچنين » به آن چه كه به موسى و عيسى و پيامبران ديگر از خدايشان داده شده است ايمان آورديم ، ما ميان آنها فرقى نمىگذاريم و اسلام ما براى خداست . )