نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 144
حكايت مرد بقال روغن ريختن طوطى در دكان < شعر > ( ( 247 ) ) بود بقالى و او را طوطئى خوش نوا و سبز و گويا طوطئى ( ( 248 ) ) بر دكان بودى نگهبان دكان نكته گفتى با همه سوداگران ( ( 249 ) ) در خطاب آدمى ناطق بدى در نواى طوطيان حاذق بدى خواجه روزى سوى خانه رفته بود بر دكان طوطى نگهبانى نمود گربهاى بر جست ناگه بر دكان بهر موشى طوطيك از بيم جان ( ( 250 ) ) جست از صدر دكان سويى گريخت شيشه هاى روغن بادام ريخت ( ( 251 ) ) از سوى خانه بيامد خواجه اش بر دكان بنشست فارغ خواجه وش ( ( 252 ) ) ديد پر روغن دكان و جاش چرب بر سرش زد گشت طوطى كل ز ضرب ( ( 253 ) ) روزك چندى سخن كوتاه كرد مرد بقال از ندامت آه كرد ( ( 254 ) ) ريش بر مىكند و مىگفت اى دريغ كآفتاب نعمتم شد زير ميغ ( ( 255 ) ) دست من بشكسته بودى آن زمان چون زدم من بر سر آن خوش زبان ( ( 256 ) ) هديه ها مىداد هر درويش را تا بيايد نطق مرغ خويش را ( ( 257 ) ) بعد سه روز و سه شب حيران و زار بر دكان بنشسته بد نوميد وار با هزاران غصه و غم گشته جفت كاى عجب اين مرغ كى آيد به گفت ؟ ( ( 258 ) ) مىنمود آن مرغ را هر گون شگفت وز تعجب لب به دندان مىگرفت دمبه دم مىگفت از هر در سخن تا كه باشد كاندر آيد در سخن بر اميد آن كه مرغ آيد بگفت چشم او را با صور مىكرد جفت ( ( 259 ) ) ناگهانى جولقيى مىگذشت با سر بىمو چو پشت طاس و طشت ( ( 260 ) ) طوطى اندر گفت آمد در زمان بانگ بر درويش زد كه اى فلان ( ( 261 ) ) كز چهاى كل با كلان آميختى ؟ تو مگر از شيشه روغن ريختى ؟ ( ( 262 ) ) از قياسش خنده آمد خلق را كاو چو خود پنداشت صاحب دلق را < / شعر >
144
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 144