نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 128
انجام مىگيرد نتيجهاى را ايجاد خواهد كرد ، خداوند مىفرمايد : « فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه . » 99 : 7 - 8 [1] ( هر كس به مقدار يك ذره نيكو كارى كند ، آن را خواهد ديد ، و هر كس به مقدار يك ذره بد كارى كند آن را خواهد ديد ) . و نيز مىفرمايد : « وَأَنْ لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى . وَأَنَّ سَعْيَه سَوْفَ يُرى . » 53 : 39 - 40 [2] از اين اصل بايستى نتيجه گرفت كه دردها و ناملايمات بىشمارى كه دامن گير بشر است اسباب و عوامل آنها را خود ايجاد مىكند ، ولى توجه ندارد كه آن عوامل نتايجى در بر دارد . [3]
[1] سوره زلزله ، آيهء 7 و 8 . . [2] سوره نجم ، آيهء 40 . ( و نيست براى انسان جز كوشش او ديده خواهد شد ) . [3] ويكتور هوگو مىگويد : « آزادى - بچه حق مرغان آزاد را در قفس زندانى مىكنيد ؟ بچه حق اين نغمه گران آسمان را از بيشه ها و چجشمه ها و سپيده دم و ابر و باد دور مىسازد ؟ و سرمايهء زندگى مىدزديد ؟ اى بشر راستى گمان دارى كه خداوند براى آن بدين موجودات ظريف بال و پر داده است كه به تو پر و بال شان را بچينى ؟ مگر با اين ستمگرى خوشبخت مىتوانى زيست ؟ آخر اين بىگناهان چه كردهاند كه بايد عمر خويش را در زندان تو بگذرانند ؟ از كجا معلوم كه سر نوشت اين زندانيان بىگناه با سر نوشت ما در آميخته نباشد ؟ از كجا معلوم كه آه پرندهاى كه دست ستم ما او را از آشيان جدا مىكند و ظالمانه در دام اسارت مىافكند به صورت فرمانروايان سفاك . ستمگر به سوى ما باز نگردد ؟ اوه ، كه مىداند كه از رفتار ما در اين جهان چه نتيجه حاصل مىشود ؟ و از اين جناياتى كه ما با لب پر خنده انجام مىدهيم در چهار راه اسرار چه بر مىخيزد ؟ وقتى كه اين سبكبالان آسمان لاجوردين را كه براى پرواز در فضاى بىانتها آفريده شدهاند در پشت ميله هاى قفس زندانى مىكنيد ، وقتى شناگران درياى نيلگون آسمان را به بند ستم مىافكنيد ، هيچ فكر مىكنيد كه ممكن است روزى نوك خونين آنها از ميله هاى قفس بگذرد و ه شما برسند ؟ راستى هيچ فكر مىكنيد كه هر جا كه اسيرى از دست جور و ستم مىنالد ، خداوند بدو مىنگرد ؟ براى خدا كليد كشتزارهاى پهناور را به دست اين زندانيان اسير بدهند . بلبلان را آزاد كنيد ، پرستوها را آزاد كنيد ، به . قفسهايى كه براى زينت به ديوارها آويختهاند باشيد ، زيرا ترازوى نامريى جهان دو كفه دارد ، از همين سيمهاى باريك و زرين قفس است كه ميله هاى آهنين و سياه زندان پديد مىآيد . و از همين قفسهاست كه باستيلهاى موحش ساخته مىشود . . آزادى رهگذران بىآزار آسمان و چمن و رودخانه و دريا را احترام گذاريد . آزادى اين بىگناهان را مگيريد ، تا سر نوشت دادگستر نيز آزادى شما را نگيرد اگر ما از جور ستمگران مىناليم براى آن است كه خود ستمگريم . . اى انسان ، آيا راستى مىخواهى آزاد باشى ؟ پس بچه حق اين زندانى اسير ، اين شاهد خاموش ظلم و ستم خويش را در خانه نگاه داشتهاى ؟ اى ستمگر ، چرا فرياد مىزنى : « بر من ستم مىكنيد » . لختى بدين اسير بىنوا كه سايهء او به تو افتاده نظر كن . . بدين قفس بنگر كه در آستان خانه ات آويختهاى . اما مىدانى كه در پس آن ميله هايى كه اكنون پرندهاى بىگناه پشت آنها به نغمه سرايى مشغول اسن پايه هاى زندان كار گذاشته مىشود . » منتخبى از شاه كارهاى شعر جهان ص 132 و 133 . آقاى شفا . .
128
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 128