نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 652
متخلق به اخلاق الهى مىشود و چون نمونه عظمت الهى مىشود ، بدين جهت جلوه گاه عالىترين پديده اختيار مىگردد . تفسير ابيات فرستادهء قيصر مىپرسد كه جان انسانى چرا و چگونه از عالم بالا به عالم پايين هبوط كرد ؟ اين مرغ بىنهايت چگونه اسير قفس محدود كالبد مادى ما گشته است ؟ عمر در جواب مىگويد : خداوند بر جانهاى انسانى افسونى ( مشيت ) خواند و داستانهايى گفت ، و او را به هبوط باين عالم طبيعت وادار كرد . او آن خدايى است كه بر نيستىها مىتواند افسونى بدمد كه آنها را بجوش و حركت بياورد . [1] از آن فسون عدمها به سوى وجود سرازير گشتند ، همچنان كه او را با يك فسون به وجود آورد ، باز با يك فسونى رو به عدم مىبرد ، بر اين جسم تاريك مادى كه هيچ گونه شعور و آگاهى ندارد ، آيتى خواند كه جان شد ، چنان كه به كرهء جامد و تاريك خورشيد آيتى نشان داد كه آن خورشيد درخشنده گشت . و با خواندن يك نكتهء مخوف همان خورشيد فروزان كسوف مىكند . همان خدايى كه كلمهاى به « نى » گفت كه پر از شكر گشت .
[1] البته بايستى در اين مطلب تأمل زيادى شود زيرا آن چه كه براى ما قابل تصور است روشن شدن چراغ وجود در صحنهء و نهانگاه عدم مىباشد نه اين كه عدم خود مبدل به وجود شود . . و تفاوت زيادى است ميان اين كه وجود در عدم پيدا شود چنان كه تصورات ما در فضاى خالى يا اين كه عدم موجود شود . .
652
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 652