responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 637

إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 848)


< شعر > ( ( 1452 ) ) گفت با جسم آيتى تا جان شد او گفت با خورشيد تا رخشان شد او < / شعر > روح انسانى براى چه باين خاكدان آمده است ؟
در اين مسئله جلال الدين چند بار گفتگو نموده است ، و حل نهايى مسئله را در يك مبحث معين توضيح نداده است ، در ابيات فوق فقط اين نكته را مىگويد : كه جان در عالم بالا بود ، و خداوند رازى به او گفت كه او به زمين فرود آمد ، و در همين مواد طبيعى آميخته شد ، ولى در گذشته بيان نموديم كه ما در باره اين مسئله اين مقدار درك مىكنيم كه فرود آمدن روح از عالم بالا براى تكامل بوده است ، و فرض اين كه روح در جهان ما وراى طبيعى داراى آن چنان كمال بود كه پايين آمدن آن تقريباً بدون علت به نظر برسد ، هيچ استدلال عقلى يا دريافت شهودى آن را تأييد نمىكند .
آن چه كه در گذشته گفتيم : اين بود كه انسان در اين جهان طبيعت به موجوديت فعلى مىرسد ، هنگامى كه توانست در اين نشات داراى نفس بوده باشد ، تدريجاً استعداد پذيرش شعاع الهى را پيدا مىكند ، شعاعى از نور خداوندى به اين نفس انسانى مىتابد ، و به سوى كمال الهى تحريكش مىكند ، هر چه كه انسان به وسيلهء دو نيروى عقل وجدان تكامل يافت ، به آن شعاع الهى نزديكتر مىگردد ، تا آن جا كه در همان شعاع الهى مستغرق مىگردد و نفس انسانى به روح ملكوتى تبديل مىشود .
جلال الدين در ديوان شمس تبريزى مطلب فوق را چنين بيان مىكند :
< شعر > چو مرا به سوى زندان بكشيد تن ز بالا ز مقربان حضرت بشدم غريب و تنها به ميان حبس ناگه قمرى مرا قرين شد كه فكند در دماغم هوسش هزار سودا همه كس خلاص جويد ز بلا و حبس من نى چه روم چه روى آرم به برون و يار اينجا كه به غير كنج زندان نرسم به خلوت او كه نشد به غير آتش دل انگبين مصفا < / شعر >

637

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 637
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست