responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 622


يافتن رسول قيصر عمر را خفته در زير خرما بن < شعر > ( ( 1412 ) ) جست او را تا ز جان بنده شود لاجرم جوينده يابنده بود ( ( 1413 ) ) ديد اعرابى زنى او را دخيل گفت نك خفته است زير آن نخيل ( ( 1414 ) ) زير خرما بن ز خلقان او جدا زير سايه خفته بين سايهء خدا ( ( 1415 ) ) آمد آن جا و از او دور ايستاد مر عمر را ديد و در لرزه فتاد ( ( 1416 ) ) هيبتى ز ان خفته آمد بر رسول حالتى خوش كرد بر جانش نزول ( ( 1417 ) ) مهر و هيبت هست ضد يكدگر اين دو ضد را ديد جمع اندر جگر ( ( 1418 ) ) گفت با خود من شهان را ديده ام پيش سلطانان مه بگزيده ام ( ( 1419 ) ) از شهانم هيبت و ترسى نبود هيبت اين مرد هوشم در ربود ( ( 1420 ) ) رفته‌ام در بيشهء شير و پلنگ روى من ز ايشان نگردانيد رنگ ( ( 1421 ) ) بس شدستم در مصاف و كارزار همچو شير آن دم كه باشد كار زار ( ( 1422 ) ) بس كه خوردم بس زدم زخم گران دل قوىتر بوده‌ام از ديگران ( ( 1423 ) ) بىسلاح اين مرد خفته بر زمين من به هفت اندام لرزان چيست اين ؟
( ( 1424 ) ) هيبت حق است اين از خلق نيست هيبت اين مرد صاحب دلق نيست ( ( 1425 ) ) هر كه ترسيد از حق و تقوى گزيد ترسد از وى جن و انس و هر كه ديد ( ( 1426 ) ) اندرين فكرت به حرمت دست بست بعد يك ساعت عمر از خواب جست ( ( 1427 ) ) كرد خدمت مر عمر را و سلام گفت پيغمبر سلام آن گه كلام ( ( 1428 ) ) پس عليكش گفت و او را پيش خواند ايمنش كرد و به نزد خود نشاند ( ( 1430 ) ) هر كه ترسد مر و را ايمن كنند مر دل ترسنده را ساكن كنند ( ( 1429 ) ) لا تخافوا هست نزل خائفان هست در خور از براى خائف آن ( ( 1431 ) ) آن كه خوفش نيست چون گويى مترس ؟
درس چه دهى نيست او محتاج درس < / شعر >

622

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 622
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست