نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 568
پاى واپس كشيدن خرگوش از شير چون نزديك چاه رسيد < شعر > شير با خرگوش چون همراه شد پر غضب پر كينه و بد خواه شد بود پيشا پيش خرگوش دلير ناگهان پا واكشيد پيش شير ( ( 1263 ) ) چون كه نزد چاه آمد شير ديد كز ره آن خرگوش ماند و پا كشيد ( ( 1264 ) ) گفت پا واپس كشيدى تو چرا ؟ پاى را واپس مكش پيش اندر آ ( ( 1265 ) ) گفت كو پايم ؟ كه دست و پاى رفت جان من لرزيد و دل از جاى رفت ( ( 1266 ) ) رنگ رويم را نمىبينى چو زر ؟ ز اندرون خود مىدهد رنگم خبر ( ( 1267 ) ) حق چو سيما را معرف خوانده است ( 1 ) چشم عارف سوى سيما مانده است ( ( 1268 ) ) رنگ و بو غمّاز آمد چون جرس از فرس آگه كند بانگ جرس ( ( 1269 ) ) بانگ هر چيزى رساند زو خبر تا بدانى بانگ خر از بانگ در ( ( 1270 ) ) گفت پيغمبر به تمييز كسان مرء مخفى لدىّ طى اللسان ( ( 1271 ) ) رنگ رو از حال دل دارد نشان رحمتم كن مهر من در دل نشان ( ( 1272 ) ) رنگ روى سرخ دارد بانگ شكر رنگ روى زرد دارد صبر و نكر ( 2 ) ( ( 1275 ) ) در من آمد آن چه در وى گشت مات آدمى و جانور جامد نبات ( ( 1273 ) ) در من آمد آن كه دست و پا برد رنگ رو و قوت سيما برد ( ( 1274 ) ) آن كه در هر چه در آمد بشكند هر درخت از بيخ و از بن بر كند ( ( 1276 ) ) اين خود اجزايند كلَّيات ازو زرد كرده رنگ و فاسد كرده بو ( ( 1277 ) ) تا جهان گه صابر است و گه شكور بوستان گه حلَّه ( 3 ) پوشد گاه عور ( 4 ) < / شعر >