نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 383
عتاب كردن جحود آتش را كه چرا نمىسوزى < شعر > ( ( 823 ) ) رو به آتش كرد او كاى تند خو آن جهان سوز طبيعى خوت كو ( ( 824 ) ) چون نمىسوزى چه شد خاصيتت ؟ يا ز بخت ما دگر شد نيتت ؟ ( ( 825 ) ) مىنبخشايى تو بر آتش پرست آن كه نپرستد تو را او چون برست ( ( 826 ) ) هرگز اى آتش تو صابر نيستى چون نسوزى چيست قادر نيستى ؟ ( ( 827 ) ) چشم بند است اى عجب يا هوش بند چون نسوزاند چنين شعلهء بلند ؟ ( ( 828 ) ) جادويى كردت كسى يا سيمياست ؟ يا خلاف طبع تو از بخت ماست ؟ ( ( 829 ) ) گفت آتش من همانم آتشم اندر آ تا تو ببينى تابشم ( ( 830 ) ) طبع من ديگر نگشت و عنصرم تيغ حقم هم به دستورى برم ( ( 831 ) ) بر در خرگه سگان تركمان چاپلوسى كرده پيش ميهمان ( ( 832 ) ) ور به خرگه بگذرد بيگانه رو حمله بيند از سگان شيرانه او ( ( 833 ) ) من ز سگ كم نيستم در بندگى كم ز تركى نيست حق در زندگى ( ( 834 ) ) آتش طبعت اگر غمگين كند سوزش از امر مليك دين كند ( ( 835 ) ) آتش طبعت اگر شادى دهد اندر او شادى مليك دين نهد ( ( 836 ) ) چون كه غم بينى تو استغفار كن غم به امر خالق آمد كار كن ( ( 837 ) ) چون بخواهد عين غم شادى شود عين بند پاى آزادى شود ( ( 838 ) ) باد و خاك و آب و آتش بنده اند با من و تو مرده با حق زنده اند ( ( 839 ) ) پيش حق آتش هميشه در قيام همچو عاشق روز و شب پيچان مدام ( ( 840 ) ) سنگ بر آهن زنى آتش جهد هم به امر حق قدم بيرون نهد ( ( 841 ) ) آهن و سنگ ستم بر هم مزن كاين دو مىزايند همچون مرد و زن ( ( 842 ) ) سنگ و آهن خود سبب آمد و ليك تو به بالاتر نگر اى مرد نيك ( ( 843 ) ) كاين سبب را آن سبب آورد پيش بىسبب هرگز سبب كى شد ز خويش < / شعر >
383
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 383