نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 217
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 848)
فلان كس جاندار بود ، و گفتگوى آن ديگرى بىجان بود . آرى ، هنگامى كه سخن با ايمان و با ملاحظهء همه جانبه گفته مىشود ، مانند اين است كه از جان بر مىآيد ، و بر جان مىنشيند ، لذا اثرى كه اين گونه سخنان دارند غير از سخن خالى از ايمان و بدون آگاهى به تمام جوانب آن است . و بىعلت نبوده است كه همواره يكى از عناصر بسيار با اهميت ارزش سخن را با گويندهء آن منظور مىكنند . < شعر > گفت انسان پارهاى ز انسان بود پارهاى از نان يقين كه نان بود < / شعر > آيا بنى آدم اعضاى يكديگرند ؟ انسان به يك مجموعه مركب تشبيه شده پس افراد را به منزلهء اجزاء آن معرفى كرده است . و اين سنخيت مانند پارهاى از نان است كه هم سنخ اجزاء ديگر نان است . در اين مسئله تشبيهات گوناگونى چه در شرق و چه در غرب انجام گرفته است ، و مىتوان گفت : تا كنون يكى از آن موارد كه متفكرين علوم انسانى عالىترين جملات را گفتهاند ، همين مورد انسان است كه براى نزديك كردن آنها به يكديگر خواستهاند : تمام اصناف و طبقات و افراد انسانى را از هر جامعه و نژادى كه باشد ، يك مجموعه فرض كرده و همهء افراد را اجزاء آن معرفى نمايند ، يكى از ادباى مشهور مشرق زمين كه سعدى است چنين مىگويد : < شعر > بنى آدم اعضاى يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو كز محنت ديگران بىغمى نشايد كه نامت نهند آدمى < / شعر > آن چه كه در آيات قرآن مجيد است به قرار ذيل است : « ما خَلْقُكُمْ وَلا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ » 31 : 28 [1]