نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 216
< شعر > ز ان على فرمود نقل جاهلان بر مزابل همچو سبزه است اى فلان [1] بر چنان سبزه هر آن كو بر نشست بر نجاست بىشكى بنشسته است بايدش خود را بشستن از حدث [2] تا نماز فرض او نبود عبث [3] ( ( 448 ) ) ظاهرش مىگفت در ره چست شو ( 4 ) وز اثر مىگفت جان را سست شو ( ( 449 ) ) ظاهر نقره گر اسپيد است و نو دست و جامه مىسيه گردد از او ( ( 450 ) ) آتش از چه سرخ روى است از شرر تو ز فعل او سيه كارى نگر ( ( 451 ) ) برق از چه نور آيد در نظر ليك هست از خاصيت دزد بصر ( ( 452 ) ) هر كه جز آگاه و صاحب ذوق بود گفت او در گردن او طوق بود ( ( 453 ) ) مدت شش سال در هجران شاه شد وزير اتباع عيسى را پناه ( ( 454 ) ) دين و دل را كل بدو بسپرد خلق پيش امر و حكم او مىمرد خلق او چو باشد زشت گفتش زشت دان هر چه گويد مرده آن را نيست جان < / شعر > سخنان تبه كار بىجان است زيرا از روح مرده بيرون مىآيد وزير را از نظر روح و معنى به مرده تشبيه مىكند ، چنان كه در بعضى از روايات است : « كسى كه از انسانيت ساقط گشته است او مردهاى در ميان زنده ها است » . و چون گفتار او اصل و ريشهاى ندارد ، لذا گفتار او را هم به جملهء بىجان تشبيه مىكند . و اين يكى از تشبيهات بسيار عالى است ، حتى در اصطلاح عرفى هم مىگويند : سخن
[1] مزابل جمع مزبله جايى كه كثافت ريخته مىشود . . [2] حدث در اصطلاح موجبات غسل و وضو را گويند . . [3] عبث بىهوده . . ( 4 ) چست چالاك . .
216
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 216