نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 198
< شعر > ( ( 419 ) ) بىخبر كان عكس آن مرغ هواست بىخبر كه اصل آن سايه كجاست ( ( 420 ) ) تير اندازد به سوى سايه او تركشش خالى شود در جستجو ( 1 ) ( ( 421 ) ) تركش عمرش تهى شد عمر رفت از دويدن در شكار سايه تفت ( ( 422 ) ) سايهء يزدان چو باشد دايه اش وارهاند از خيال و سايه اش ( ( 423 ) ) سايهء يزدان بود بندهء خدا مردهء اين عالم و زندهء خدا ديدهء مجنون اگر بودى تو را هر دو عالم بىخطر بودى تو را < / شعر > چه عينكى براى مشاهدهء طبيعت و ما وراى طبيعت به چشم زدهايد در اين ابيات جلال الدين يكى از اصول انسانى بسيار عالى را گوشزد مىكند و مىگويد : بگو ببينم در اين جهان چه عينكى بر ديده گان خود زدهاى ؟ و چگونه اين دنيا را مطالعه مىكنى ؟ خليفه به ليلى كه معشوقهء مجنون بود ، گفت : اين ليلى كه مجنون ديوانهء اوست تويى ؟ تويى آن ليلى كه مجنون را پريشان در بيابانها به خود مىپيچانى ؟ تو كه از ساير زيبايان زيباتر نيستى . مجنون بىنوا در تو چه ديده است كه در عشق تو جهانى را پر از شور و هياهو كرده است ؟ ليلى مىگويد : جا دارد كه بپرسى ، و تو مىتوانى چنين قضيهاى را استبعاد كنى ، زيرا تو مجنون نيستى . از اين تشبيه و از اين اصل جلال الدين نتيجه مىگيرد كه اگر كسى با ديدهء پاك
( 1 ) تركش جعبه يا هر گونه ظرفى بوده است كه تيرها را در آن مىگذاشتند . آخرين تير تركش كنايه از خالى شدن آن جعبه از تير بوده است . .
198
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 198