نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 194
كند ، با اين كه اين آرزو پيش از فردا رسيدن پايان عمر نامفهوم است ، با اين حال از نظر ربانى بودن انسان يك حالت روانى روحانى به شمار مىرود . سپس مىگويد : شما نمىتوانيد بگوييد : در اين دنيا همه مشغول خور و خواب و خشم و شهوت و عيش و عشرتند ، بلكه اصحاب كهف يعنى مردان الهى كه در اين زندگانى همواره با پشت پرده در تماس بوده به علايق مادى شخصيت خود را نمىفروشند فراوانند ، ولى آنان در صدد شناساندن خود نيستند ، بلكه به عالم روحانى خود اشتغال مىورزند . اين كه اين گونه افراد را نمىبينى ، نه از آن جهت است كه آنها وجود ندارند ، بلكه از اين جهت است كه مهر تاريك حيوانيت چشم و گوش تو را بسته است . « خَتَمَ الله عَلى قُلُوبِهِمْ وَعَلى سَمْعِهِمْ وَعَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ » 2 : 7 [1] ( خداوند بر دلهاى آنان مهر زده و بر گوشها و ديده گانشان پردهاى است ، براى آنان عذاب بزرگى است ) تفسير ابيات مرد عارف در هنگام بيدارى حالتى شبيه به حالت آن خواب دارد كه حقايق بر او منكشف مىگردد . و روح در حالت آزادى خود در قلمرو حقايق گردش مىكند ، و به همين سبب از زخارف دنيا رو گردان است و شواغل جهان زندگى او را مشغول نمىدارد . و همچنين مرتبهء تسليم او به مشيت خداوندى آن چنان است كه قلم در دست نويسنده . مردم معمولى آنان را مىبينند و گمان مىكنند : كه آنها هم مانند خودشان اظهار استقلال در وجود و حركات مىنمايند ، آنان نيز به موجوديت خود مغرورند ، چنان كه اگر كسى نويسنده را مشاهده نكند ، خيال مىكند