نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 16
< شعر > ( ( 9 ) ) آتش است اين بانگ ناى و نيست باد هر كه اين آتش ندارد نيست باد ( ( 10 ) ) آتش عشق است كاندر نى فتاد جوشش عشق است كاندر مىفتاد < / شعر > بانگ نى انسان از دميدن باد نيست محرك روح انسانى كه بانگهاى الهى را طنين انداز مىكند ، باد و يا ساير نمودهاى طبيعى نيست ، بلكه اين محرك آتش محبت الهى است . آتش عشق كه نى را به ناله در مىآورد مانند همان عشق است كه مىرا جهت مست ساختن انسان مىجوشاند چنان كه مىمىجوشد تا به انسان حالت ناخود آگاه دهد . همچنين آتش عشق در نى زبانه مىكشد تا انسان را به اصل اولى ( بارگاه ربوبى ) برساند . اين مسئله را جلال الدين در مثنوى بارها تكرار مىكند ، چنان كه انسان در جهان هستى در جستجوى وسايل حيات و رشد شخصيت است ، همچنان وسايل مزبور در جستجوى انسانها است ، شاعرى مىگويد : < شعر > ز شوق لب رزق خواران ز خاك دود دانه تا آسيا سينه چاك < / شعر > پوشگين شاعر معروف روسى در يك قطعهء زيبايى اين معنى را مجسم نموده است كه : سنبلهاى گندم مزرعهاى كاملًا رسيده صاحب مزرعه براى درو كردن آن حاضر نشده است ، هنگامى كه بادها مىوزند و سنبلها را به حركت در مىآورند از حركت آنها صدايى بر مىخيزد و صاحب مزرعه را مىخواند كه بيايد و آنها را درو كند و به آدميان برساند . باز شاعرى ديگر مىگويد : < شعر > عشق دل بر ما ز عشق ما بر او افزونتر است دل بر از دل نگذرد گر دل ز دل بر بگذرد < / شعر > همچنين خود جلال الدين رومى همين مضمون را پس از سيزده بيت دو باره چنين مىگويد :
16
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 16