مطلق داند چنان كه هر كجا علمى و قدرتى و ارادتى و سمعى و بصرى يابد ، آن را اثرى از آثار علم و قدرت و ارادت و سمع و بصر الهى داند ، و على هذا در جميع صفات و افعال . و اين مرتبه از اوايل مراتب توحيد اهل خصوص و متصوّفه است ، و مقدّمهء آن با ساقهء توحيد عام پيوسته . « و مشابه اين مرتبه مرتبه ايست كه كوته نظران آن را « توحيد علمى » خوانند ، و نه توحيد علمى بود بلكه توحيدى باشد رسمى ، ساقط از درجهء اعتبار . و آن چنان باشد كه شخصى از سر ذكاء و فطنت به طريق مطالعه يا سماع تصوّرى كند از معنى توحيد ، و رسمى صورت علم توحيد در ضمير او مترسّم گردد . و از آن جا در أثناء بحث و مناظره گاه گاه سخنى بىمغز گويد ، چنان كه از حال توحيد هيچ اثر در او نباشد . « و توحيد علمى اگر چه فرود مرتبهء توحيد حاليست ، و لكن از توحيد حالى مزجى به آن همراه بود . « وَمِزاجُه من تَسْنِيمٍ عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ » و صف شراب اين توحيد است . و از اين جهت صاحب آن بيشتر در ذوق و سرور بود ، و به تأثير مزج حالى بعضى از ظلمت رسوم او مرتفع شود چنان كه در بعضى تصاريف بر مقتضاى علم خود عمل كند و وجود اسباب را - كه روابط افعال الهىاند - در ميان نبيند . امّا در اكثر احوال و اوقات به سبب بقاياى ظلمت وجود از مقتضاى علم خود محجوب شود . و بدين توحيد بعضى از شرك خفى برخيزد . « و امّا توحيد حالى آن است كه حال توحيد وصف لازم ذات موحّد گردد ، و جملهء ظلمات رسوم وجود او - الَّا اندك بقيّه اى - در غلبهء اشراق نور توحيد متلاشى و مضمحل شود و نور علم توحيد در نور حال او مستتر و مندرج گردد بر مثال اندراج نور كواكب در نور آفتاب . فلمّا استبان الصبح أدرج ضوؤه * باسفاره أضواء نور الكواكب و در اين مقام وجود موحّد در مشاهدهء جمال واحد چنان مستغرق عين جمع گردد كه جز ذات و صفات واحد در نظر شهود او نيايد تا غايتى كه اين توحيد را صفت واحد بيند ، نه صفت خود ، و اين ديدن را هم صفت او بيند . و هستى او بدين طريق قطره وار در تصرّف تلاطم امواج بحر توحيد افتد و