إسم الكتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 689)

روز چهلم قطيع غنم و در مقدم آن حمار أبتر آمدند و در حذاء قبر او ايستادند . پس مؤمنان قوم خالد قصد آن نمودند كه قبر او را نبش كنند و اولاد خالد ابا كردند . از بيم آن كه مبادا موجب ننگ و عارشان گردد و بعد مردم بگويند اينها فرزندان كسى هستند كه قبر او را نبش كردند . پس اين حميت جاهلى آنان را وادار نمود كه وصيت خالد را ضايع كردند و او را ضايع نمودند و چون رسول الله ( ص ) مبعوث به رسالت شد دختر خالد به حضور رسول الله تشرف حاصل كرد . رسول الله فرمود : « مرحبا يا بنت نبي إضاعة قومه » .
اين بود قصهء خالد به نقل قيصرى كه از مآخذ و جوامع روايى حكايت كرده است . در روايتي آمده است كه چون دختر خالد به حضور رسول الله ( ص ) آمد شنيد كه آن جناب قرائت مىفرمايد * ( قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ ) * دختر خالد گفت پدرم اين را قرائت مىكرد .
اين گونه وقايع براى انسان متصف به اوصاف ربوبى و صاحب مقام كن كه فوق مقام خلافت كبراى الهيه است و چنان قلبى عرش اعظم الهى است ، براى اهل بصيرت و ارباب درايت موجب استبعاد و استيحاش نمىگردد . در جوامع روايى ما طايفهء اماميه از زبان ائمه ما عليهم السلام آمده است كه رسول الله به حضرت وصى فرمود : چون مرا كفن كردى مرا بنشان و هر چه خواهى از من بپرس . اين گونه امور موافق با براهين عقلى و موازين نقلى چون به صورت ، خلاف معهود و متعارف اكثرى مردم است از آن استنكاف دارند . با اينكه هيچ ذره اى از ذرات دار هستى نيست كه سرّى از اسرار الهى نبوده باشد و ما به اين اسرار آگاهى نداريم . با قطع نظر از برهان و اخبار و انباء صدق و محقق اهل كشف و وجدان گوييم : امورى كه به ظاهر براى عقول غير كامل سنگين و دشوار مىنمايد با اينكه به حسب مبانى دينى و تصديق منطقى وحى به تواتر رسيده‌اند از اسرارى مىباشند كه ما بايد به آنها ايمان داشته باشيم اگر چه از فهم سرّ و اظهار بيان آنها عاجز باشيم .
اين جانب گويد : واقعه حضرت إدريس كه همان الياس عليه السلام است و در اين كتاب عظيم الشأن فص ادريسى و فص الياسى كه آن فص چهارم و اين فص بيست و دوم اين كتاب بود و مطالبى تقديم داشتيم و واقعهء حضرت عيسى ، دوام عمر حضرت قطب عالم امكان ، جناب مهدى موعود ( عج ) و حضرت خضر ( ع ) براى من در مقابل

594