نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 50
نظم عربى فرمود : < شعر > يا من هو اختفى لفرط نوره الظاهر الباطن في ظهوره < / شعر > فعبّر عن هاتين الصفتين باليدين اللَّتين توجهتا منه على خلق الإنسان الكامل لكونه الجامع لحقائق العالم و مفرداته . و حق جلّ و علا از اين دو صفت جمالى و جلالي در قرآن شريف تعبير به « يدين » فرمود كه آن دو دست از حق جلّ و علا بر خلق انسان كامل توجه فرمود . يعنى آن دو صفت كار دو دست را در انسان كه كون جامع است مىكند ، زيرا كه انسان جامع حقايق عالم و مفرداتش مىباشد . مراد از حقايق ، مظاهر جمالى و جلالىاند و مراد از مفردات موجودات خارجى . حقايق ، اعيان ثابتهء عالمند و مفردات ، موجودات خارجيهء عينى . پس انسان واجد مقام احديت جمع است علما و عملا ، كه حق جلّ و علا دربارهء آدم فرمود : * ( وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّها ) * و بديهى است كه مراد از تعليم اسماء تنها تعليم ألفاظ دال بر معانى نيست زيرا كه اين نحوه تعليم مخصوص فرا گرفتن لغات است و از عالم ألفاظ ، و لغت دانستن علمى نيست كه آدم به آن بر ملائكه تفاخر كند و بر آنها برترى داشته باشد بلكه مراد به اسما حقايق مخلوقات است كه در عالم جبروت واقعند . آن چنان كه مخلوقات سايهء اصل خودند . « إذا كان العقل كان الأشياء » . زيرا عقل مجمع و مخزن همهء موجودات ما دون خود است . مير فندرسكى گويد : < شعر > چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستى صورتى در زير دارد آن چه در بالاستى صورت زرين اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همان با اصل خود يكتاستى < / شعر > متقابلا چون نفس ناطقه به اصل بپيوندد در قوس نزولى به آن چه در نشئهء جسمانى پديد مىآيد قبل از پيدايش ، آگاه مىشود . چون علم به علت و سبب پيدا كرده است نظير علم منجم به خسوف و كسوف قبل از وقت و اين جبروت را طايفه اى كلمات مىگويند و طايفه اى اسماء مىنامند و گروهى عقول مىخوانند . غرض اينكه دربارهء آدم به تعليم اسما تعبير شده كه علَّم فرمود و دربارهء ملائكه عرض و انباء . كه فرمود : * ( ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ ) * تا اينكه فرمود : * ( فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ
50
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 50