نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 472
يعنى بىشريك و بىمعانى است . فعالم ذات موصوفة بالعلم ، فما هو عين الذات و لا عين العلم پس عالم ، ذات موصوف به علم است . اين حال عين ذات نيست و عين علم هم نيست . « يعنى كونه عالما » كه اتصاف شخص به اين وصف عنوانى باشد نه عين ذات است و نه عين آن صفت است . بلكه واسطهء بين وجود و عدم است . ولى حق اين است كه اين نسبت يعنى « كونه عالما » از مراتب ضعيفهء وجود است به تحقيقي كه از ملا صدرا نقل كرديم نه اينكه واسطه باشد و چه بسا امورى كه از كثرت ضعفشان ذهن ابا دارد كه آن را موجود بداند و اين بهترين بيانى است كه در رد حال و قول به واسطه بين وجود و عدم بايد گفت و مرحوم آخوند در اوايل امور عامه اسفار كه مىگويد نسب از مراتب ضعيفهء وجود است نظر به رد اين گونه اقوال و آرا دارد . و ما ثمّ إلَّا علم و ذات قام بها هذا العلم و كونه عالما حال لهذه الذات باتصافها بهذا المعنى ، فحدثت نسبة العلم اليه ، فهو المسمّى عالما . و در واقع نيست مگر علم و ذاتى كه آن علم قائم به آن است . « و كونه عالما » حال است براى اين ذات كه اين حال به سبب اتصاف ذات به اين معنى كه علم است حاصل شده است . پس نسبت علم به او حادث شد كه عالم ناميده شده است ، و الرحمة على الحقيقة نسبة من الراحم ، و هي الموجبة للحكم ، فهي الراحمة و الذي أوجدها في المرحوم ما أوجدها ليرحمه بها و إنّما أوجدها ليرحم بها من قامت به . رحمت به حقيقت از جملهء نسب راحم است و رحمت است كه موجب حكم بر صاحبش است به اينكه او راحم است . ( پس رحمت است كه در حقيقت أشياء را مرحوم مىگرداند . هر چند به حسب ظاهر مستند به صاحبش راحم است . ) آن كسى - حق تعالى - كه رحمت را در مرحوم ايجاد فرمود ، ايجاد نفرمود كه مرحوم را به اين رحمت ، رحمت كند ( زيرا مرحوم همين كه به رحمت وجود يافت و موجود شد مرحوم است ) بلكه رحمت را در مرحوم ايجاد فرمود تا كسى را كه اين رحمت موجوده به او قائم است رحمت بنمايد . آن رحمت اوّلى رحمت رحمانى است و اين رحمت دومى رحيمى . مثلا اهل كشف و هر انسانى به رحمت رحمانى موجود است و به رحمت رحيمى صاحب كشف و
472
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 472