responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى    جلد : 1  صفحه : 471


مىدانند بنا بر اين اگر اين صفات زايد را موجود بدانند موجود يا واجب است و يا ممكن ، اگر ممكن باشد مخلوق است و مخلوق مسبوق به علم است و هكذا تسلسل لازم مىآيد و اگر آن صفات زايد موجود واجب باشند تعدد قدما يعنى واجبهاى بالذات لازم آيد و اگر آن صفات زايده معدوم باشند معدوم الگوى خلق عالم قرار نمىگيرد . لذا براى خلاصى از اشكال جانبين آنها را واسطهء ميان وجود و عدم دانستند كه نه موجودند و نه معدوم و آن را حال ناميدند ( در كتب كلامي از آنان اين گونه نقل كرده‌اند ) .
شيخ أكبر گويد معانى از قبيل قضا و امارت و سلطنت و امثال اينهاست كه شخص معنون به اين عناوين ، با حفظ عنوان ، نافذ الكلمة است و كارهايى از او ساخته است كه با عدم اين عنوان ، آن نفوذ و بسط يد را ندارد . آيا اين عناوين معدومند ؟ معدوم كه اين چنين منشأ آثار نمىگردد و اگر موجودند چگونه موجود هستند حال اينكه موجود ، آن ذات متصف به اين عناوين است و بس . اين عناوين همان حالى است كه معتزله گويند .
آخوند ملا صدرا گويد : وجود را از فعليت مطلقه كه واجب الوجود است تا به انزل مراتب آن مراحل بسيار است و نسب و اعتبارات از سلسلهء انزل وجوداتند كه مشابك با عدمند . لذا نبايد اين گونه عناوين را از جهت ضعف وجودىشان واسطهء بين وجود و عدم قرار داد . پس حال نداريم . اين نهايت ، دقتى است كه در اين مقام بايد گفت و نكته اى بلند و سزاوار اعتنا و اهتمام است . البته اين معنى را در اين مقام مرحوم آخوند ملا صدرا در جايى عنوان نفرموده است كه حال بدين منوال است بلكه ما از فرمودهء آن جناب چنين استفاده كرده‌ايم قائلين به صفات زايده ، صفات زايده را معانى مىگويند كه جمع معنى است . اين صفت زايده به نام معنى در نظر معتزلى حال است و اشعرى هم قائل به زيادتى صفات بر ذات بارى تعالى است . چنانكه در همين فص به زودى عنوان مىشود . در كتب تفسير قدما مثل مجمع البيان طبرسى و غيره كه در ضمن بسيارى از آيات نفى معانى مىكنند مراد همين معانى يعنى صفات زايد بر ذات است . خود شيخ أكبر نيز در بارى تعالى قائل به صفات زايده نيست و حق هم اين است . هر چند كه احكام را در مخلوق احوال مىداند و معانى به همين معنى مراد كسى است كه مىگويد :
< شعر > نه مركب بود و جسم نه مرئى نه محل بىشريك است و معانى تو غنى دان خالق < / شعر >

471

نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى    جلد : 1  صفحه : 471
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست