نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 43
تنبيه : اينكه شيء تا جميع انحاى عدم را از خود طرد نكرد وجود پيدا نمىكند و طرد جميع انحاى و اقسام عدم به مرحلهء وجوب رسيدن اوست كه گويند « الشيء ما لم يجب لم يوجد . » خلاصه ممكن موجود ، واجب الوجود است اما واجب الوجود بالغير . به قول امير پازوارى : < شعر > من واجب الوجود علَّم الأسما مه كنت كنزا گره ر من بوشامه [1] عجين كردهء طين چهل صبامه ارزون نروشين درّ گرونبهامه < / شعر > ثم ليعلم أنّه لمّا كان الأمر على ما قلناه من ظهوره بصورته ، أحالنا تعالى في العلم به على النظر في الحادث و ذكر أنّه أرانا آياته فيه ديگر دانسته شود كه چون امر اين طور است كه ممكن به صورت واجب ظهور كرده است ( بخصوص كه انسان كامل صورت حق است ) ما را در دانستن ذاتش حواله داد به نظر كردن در حادث . ( چنانكه پيامبرش فرمود : « من عرف نفسه فقد عرف ربه » ) و خود فرمود كه آياتش را به ما در حادث ارائه داده است . * ( سَنُرِيهِمْ آياتِنا في الآفاقِ وَفي أَنْفُسِهِمْ ) * ( فصلت : 53 ) و در جاى ديگر فرمود * ( وَفي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ ) * ( ذاريات : 21 ) . انسان براى خود روشنتر و به خود نزديكتر از ديگر أشياء است . بنا بر اين بايد انفس را بر آفاق مقدم داشت . ولى چون آفاق تفصيل مرتبهء انسان است و در وجود عينى مقدم بر اوست ، از جهت ديگر رؤيت آيات آفاقى به طور تفصيل در عالم كبير براى شخص محجوب آسانتر است از رؤيت آن آيات در نفس خود - اگر چه براى غير محجوب كه عارف است عكس اين اهون و اسهل است - لذا آيات آفاقى را بر انفسى مقدم داشت . و چون اكثر محجوبند ، كتاب وجود خويش را نمىخوانند و بيرون از خود را مطالعه مىكنند . اين نكته را قيصرى در شرح آورده است . [2] فاستدللنا بنا عليه . فما وصفناه بوصف إلَّا كنا نحن ذلك الوصف . پس ما به خودمان بر او استدلال كرديم . ( يعنى خودمان را دليل شناسايى او قرار داديم . كه از اثر به مؤثر راه يافتيم . ) پس حق تعالى را به هيچ وصفى نستوديم مگر اينكه خودمان همان وصفيم .
[1] يعنى مظهر و مرآت صفات الهى حق منم . [2] شرح فصوص قيصرى ، ص 84 .
43
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 43