هُوَ ) * .
سپس از كمال علم سليمان تنبيهى است كه در صرح ذكر كرد ، به بلقيس گفت داخل كوشك شو ، كه صرح املس بود ، كه در او پستى و بلندى نبود از شيشه ساخته بود چون بلقيس آن را ديد پنداشت كه آب است ساق خود را كشف نمود ( كنايه از اينكه لباسش را بالا كشيد ) تا آب به جامه اش اصابت نكند . پس سليمان او را به اين عمل آگاهى داد كه عرشى كه ديد از اين قبيل بود يعنى بود و نبود و اين غايت انصاف سليمان بود كه به بلقيس اعلام كرد كه در قول خود راجع به عرش كه گفت * ( كَأَنَّه هُوَ ) * مصيب است .
فقالت عند ذلك : * ( رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ ) * أي إسلام سليمان * ( لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * فما انقادت لسليمان و إنّما انقادت لله ربّ العالمين ، و سليمان من العالمين . فما تقيدت في انقيادها كما لا تتقيد الرسل في اعتقادها في الله .
بخلاف فرعون فإنّه قال * ( رَبِّ مُوسى وَهارُونَ ) * و إن كان يلحق بهذا الانقياد البلقيسي من وجه ، و لكن لا يقوى قوته فكانت أفقه من فرعون في الانقياد لله و كان فرعون تحت حكم الوقت حيث قال آمنت بالذي * ( آمَنَتْ به بَنُوا إِسْرائِيلَ ) * فخصص ، و إنّما خصص لما رأى السحرة قالوا في إيمانهم باللَّه * ( رَبِّ مُوسى وَهارُونَ ) * .
بلقيس در آن حال گفت : * ( رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ ) * و با سليمان يعنى با اسلام سليمان اسلام آوردم * ( لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * . پس بلقيس منقاد سليمان نشد ، بلكه منقاد رب عالمين شد كه سليمان از عالمين است . پس در انقيادش محدود و مقيد نشد ( يعنى رب را مقيد نكرد كه بگويد : أسلمت لرب سليمان ، بلكه گفت : * ( وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * ( نمل : 44 ) . چنانكه رسل در اعتقاد خودشان به الله تعالى مقيد نمىشوند .
كه ربى را دون ربى اطاعت كنند بلكه رب العالمين مىگويند . مثل مفتتح سورهء فاتحه و مثل قول موسى و هارون كه گفتند : * ( رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَه ثُمَّ هَدى ) * ( طه :
50 ) .
به خلاف فرعون كه گفت : * ( رَبِّ مُوسى وَهارُونَ ) * هر چند فرعون ملحق به اين انقياد بلقيسى از وجهى هست ( كه رب موسى و هارون رب العالمين است ) و لكن به قوت انقياد بلقيس نيست . پس بلقيس در بيان انقياد به حق تعالى افقه از فرعون بود و

396