نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 32
در ديگر صفات . به عبارت ديگر اسماء حسناى الهى كه همان ذات با صفات معينه هستند وجود دارند كه عليم ، سميع ، قادر و غيرهاست . و لها الحكم و الأثر في كلّ ما له وجود عيني . اين امور كليه را كه از جهت كليتشان معقوله بودند و در خارج وجود نداشتند حكم و اثر است در آن چه كه براى او وجود عينى است . قيصرى گويد : اعيان از حيث تكثرشان حاصل نمىشوند مگر به صفات و اين صفات همين امور كليه هستند كه در خارج براى آنها اعيان نيست . . . و عين موجود در خارج اگر براى او حيات نباشد اولا متصف به حىّ نيست و ثانيا به انواع كمالات ديگر متصف نمىشود زيرا علم ، قدرت ، اراده و ديگر صفات مشروط به حيات است و همچنين اگر علم نباشد اراده و قدرت نيست . زيرا اين دو تعلق نمىگيرند مگر به معلوم . پس اين امور كلى بر طبايعى كه عارض آنها مىشوند حاكمند كه مىگوييم اين شيء حى است و عالم است و مريد و قادر ، و مترتب مىشود بر اين طبايع آن چه را كه لازمهء آنهاست از افعال و آثار ، چه طبيعت موجود در خارج به سبب علم از اشيا تميّز پيدا مىكند و به سبب اراده تخصّص پيدا مىكند و به سبب قدرت تمكَّن پيدا مىكند [1] . شيء به دانستنش از مجهول تمييز پيدا مىكند و در ميان اشيا معلوم ، اراده چون به يكى از آنها تعلق گرفت از ديگر معلومها تخصص پيدا مىكند و در ميان امورى كه اراده به آنها تعلق گرفت به قدرت از ديگر اراده شدهها مورد تمكن و فعل قرار مىگيرد چه هر چيزى معلوم نيست و هر معلومى مراد نمىشود و هر مرادى مقدور ما نيست . بل هو عينها لا غيرها أعني أعيان الموجودات العينية ، و لم تزل عن كونها معقولة في نفسها . بلكه آن كه مرا او را وجود عينى است همان عين اين امور معقولهء كليه است يعنى اعيان موجودات عينيه ، عين آن امور كليه هستند . زيرا حقيقت واحده اى كه حقيقت همهء حقايق است ، ذات الهى است و به اعتبار