نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 31
ولى صفات سبعى و شيطانى ندارد يعنى مردم و خلق خدا از او آسودهاند ، ملك است و اگر علاوه بر مقام ملكى بسوى معارف و ادراك حقايق عوالم وجود و سير در آنها و سير الى الله و في الله گرايش دارد انسان است . فلا ندّعي ما نحن متحققون به و حاوون عليه بالتقييد پس ادعا نكنيم آن چه را كه ما به حسب قابليت اصليه خود واجديم و به تقييد و تحديد داراييم . يعنى صفات كماليه اى كه در ما وجود دارد ، صفات مطلقه نيست . زيرا در ظرف و حد اين موجود متعين محدود است . فكيف ان نطلق في الدعوى فنعمّ بها ما ليس لنا بحال و لا نحن منه على علم فنفتضح ؟ فهذا التعريف الإلهي مما أدّب الحقّ به عباده الأدباء الأمناء الخلفاء . پس چگونه ادعاى اطلاق كنيم كه ادعا را به كمالاتى كه در هيچ حال براى ما نيست و ما از آن آگاهى نداريم تعميم بدهيم تا رسوا بشويم . اشاره است به تجرد ملائكه و اعترافشان به * ( لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا ) * . بعد از توبيخ حق تعالى مر آنان را كه * ( إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ) * . پس اين تعريف الهى دربارهء ملائكه و آدم از امورى است كه حق تعالى بدان عباد ادباى امناى خلفايش را تأديب فرمود . ثم نرجع إلى الحكمة پس از حكايت ملائكه به آدم برگرديم و رجوع كنيم به تقرير حكمت الهيه در بيان ارتباط بين حق تعالى و عالم و اينكه انسان بر صورت حق آفريده شد . فنقول : اعلم ان الأمور الكليّة و إن لم يكن لها وجود في عينها فهي معقولة معلومة بلا شك في الذهن فهي باطنة لا تزول عن الوجود العيني . پس گوييم : بدان كه امور كليه يعنى حقايق لازمهء طبايع موجود در خارج ، از قبيل حيات ، علم ، قدرت ، اراده و غير آن ، گر چه وجود عينى خارجى ندارند ، ولى بدون شك در ذهن معقول و معلومند ( پس اين امور كليه هيچ گاه از وجود عينى در خارج جدا نمىشوند ) و هميشه در مقام خودشان با قطع نظر از وجودات عينى خارجى باطنند ، يعنى معقولند . زيرا در خارج علم نداريم ، عالم داريم . قدرت وجود ندارد قادر وجود دارد و هكذا
31
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 31