پس تكوين را به شيء متكوّن نسبت داد . پس اگر چنانچه در وقت اين قول كه امر الهى است اين قبول در قوت متكوّن كه قبول امر كن كرده است و در نفس او نمىبود متكون نمىشد .
غرض در لطافت تعبير كن فيكون است كه فرمود به شنيدن امر كن آن متكون تحقق مىيابد كه مستعد براى اين ، شدن است و قابليت پذيرفتن آن را در وقت شنيدن امر كن از نفس خويشتن دارد كه اقتضاى ذات وجود اين است كه همهء اين اسماء متكثره هر يك به طوع و رغبت متحقق شوند * ( فَقالَ لَها وَلِلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ ) * ( فصلت : 11 ) ( به آسمان و زمين فرمود خواسته يا ناخواسته بياييد ، گفتند :
آمديم قبول كنندگان و اطاعت كنندگان ) .
فما أوجد هذا الشيء بعد أن لم يكن عند الأمر بالتكوين إلَّا نفسه . فأثبت الحقّ تعالى أن التكوين للشيء نفسه لا للحقّ ، و الذي للحقّ فيه أمره خاصة .
پس اين شيء را كه نبوده است و در هنگام صدور امر شده است ، ايجاد نكرد مگر نفس او و شخص او . پس حق تعالى اثبات كرده است كه تكوين مر خود شيء راست و از جانب اوست نه از آن حق و آنى كه در تكوين و تحقق شيء از ناحيهء حق است فقط امر حق است . ( به اين معنى كه تكوّن منسوب به خلق است كه او متكون است نه به خالق زيرا كه از ناحيهء خالق تكوين است و امر كن ) .
و كذا أخبر عن نفسه في قوله إنّما أمرنا لشيء إذا أردناه أن نقول له كن فيكون فنسب التكوين لنفس الشيء عن أمر الله و هو الصّادق في قوله و هذا هو المعقول في نفس الأمر ، كما يقول الآمر الذي يخاف فلا يعصى لعبده قم فيقوم العبد امتثالا لأمر سيده . فليس للسيد في قيام هذا العبد سوى أمره له بالقيام ، و القيام من فعل العبد لا من فعل السيد ، فقام أصل التكوين على التثليث أي من الثلاثة من الجانبين من جانب الحقّ و من جانب الخلق .
لذا حق تعالى از خود خبر داد و فرمود : * ( إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناه أَنْ نَقُولَ لَه كُنْ فَيَكُونُ ) * ( نحل : 40 ) كه تكون را و امتثال امر حق تعالى را به نفس شيء نسبت داده است و خداوند در قول خود صادق است . اين معنايى كه گفتيم در حقيقت و واقع معنايى معقول و صحيح است . چنانكه آمرى كه عبدش از او مىترسد و نمىتواند عصيان كند به عبدش مىگويد : برخيز و عبد هم به امتثال امر سيدش برمىخيزد . پس براى سيد در قيام

290