نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 246
و با اينكه همه اوست ، عين ظل موجود است . زيرا ضمير ( سمعه و بصره ) برگشت به ظل مىكند ، و ديگر ظلها چون او نيستند . يعنى ديگر عبيد چون اين عبد نيستند . پس نسبت اين عبد به وجود حق اقرب است از نسبت ديگر عبيد به حق . قيصرى در شرح فرمايد : در پيش گفتيم كه وجود ، نسبت به اعيان به سه وجه اعتبار مىشود : اول اينكه موجود خارجى وجودات متشكل به اشكال حقايق غيبيه كه در مراياى اعيان ظهور يافت و خود اعيان هنوز از وجود بو نبردند . پس حق به اين اعتبار عين سمع هر يك و عين قوا و جوارح هر يك است و اين معنى اختصاص به كمّل ندارد و امتياز بين كمل و عوام در اين معنى به علم و قدرت است و ظهور انوار اين قوا در كمل بيشتر از غيرشان است . پس به مقام جمع الهى نزديكترند تا غيرشان . اعتبار دوم اينكه اعيان در خارج موجودند كه در مرآت وجود ظاهر شدند . پس موجود ، خلق است و در اين هنگام هر كس از مرتبهء خلقيت ترقى كند كه صفات او در صفات حق فنا گردد و بشريتش به حقيقت متبدل شود ، حق عوض آن چه از او فانى شده قرار مىگيرد . پس مىشود سمع و بصر و جوارح عبد و عين عبد باقى است و اين معنى اختصاص به كمل دارد . ( پس اين دو اعتبار متعاكسند در اول ، موجود ، وجود است در صور اظله - كه اعيانند و به اين لحاظ عين همه است . در اعتبار دوم اظله و اعيان موجودات خارجى در مرآت وجودند مثلا ، چون نقوش متعدد بر يك پرده ) . اعتبار سوم ظهور هر يك از آن دو است در مرآت ديگرى كه اين اعتبار احكام دو اعتبار مذكور را در بر مىگيرد . [1] و إذا كان الأمر على ما قررناه فاعلم أنّك خيال و جميع ما تدركه مما تقول فيه سوى خيال ، فالوجود كلَّه خيال في خيال ، و الوجود الحقّ أنّما هو الله خاصة من حيث ذاته و عينه لا من حيث أسماؤه ، لأنّ الأسماء لها مدلولان : المدلول الواحد عينه و هو عين المسمّى ، و المدلول الآخر ما يدل عليه مما ينفصل الأسم به عن هذا الأسم الآخر و يتميّز ،