نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 235
شيطان الحاق كرد ( كيد را از فرزندان تبرئه كرد زيرا مىداند افعال همه از حق تعالى است و چون شيطان مظهر اسم مضل است اضافه كرد فعل بد را به شيطان يعنى اسناد به شيطان داد ) و حال اينكه خود اين اضافه كيد و مكر است ( زيرا فاعل در حقيقت حق تعالى است نه مظهر شيطانى . پس اسناد كيد به شيطان نيست مگر عين كيد ) كه فرمود شيطان دشمن آشكار انسان است . ثم قال يوسف بعد ذلك في آخر الامر : * ( هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ من قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا ) * أي أظهرها في الحسّ بعد ما كانت في صورة الخيال ، فقال النبيّ محمد - ص - : « الناس نيام » . سپس يوسف بعد از اين رؤيا در آخر كار گفت اين است تأويل رؤياى من از پيش كه پروردگار من آن را حق گردانيد يعنى در حس اظهارش كرد بعد از آن كه در صورت خيال بود و رسول الله گفت مردم در خوابند . يعنى حس را نوعى از انواع نوم قرار داد از جهت غفلت مردم از معانى غيبيه و حقايق الهيه چنانكه نائم از آنها غافل است . [1] فكان قول يوسف * ( قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا ) * بمنزلة من رأى في نومه أنّه قد استيقظ من رؤيا رآها ثمّ عبّرها و لم يعلم أنّه في النوم عينه ما برح ، فإذا استيقظ يقول رأيت كذا و رأيت كأنّي استيقظت و أوّلتها بكذا ، هذا مثل ذلك . پس اينكه يوسف عليه السلام گفت پروردگار من آن را حق گردانيد اين سخن به منزلهء آن است كه كسى خواب ببيند و در خواب خود با اينكه در خواب است بيدار شود و در همان عالم خواب به هواى اينكه بيدار است خوابش را تعبير كند و نمىداند كه او در عين خواب است . سپس چون بيدار شد مىگويد كه من چنين خوابى ديدم و ديدم كه گويا بيدار شدم و خوابم را اين طور تعبير كردم . فانظر كم بين ادراك محمد - ص - و بين ادراك يوسف عليه السلام في آخر أمره حين قال : * ( هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ من قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا ) * معناه حسّا أي محسوسا ، و ما كان إلَّا محسوسا ، فإنّ الخيال لا يعطي أبدا إلَّا المحسوسات ، غير ذلك ليس له . پس ببين بين ادراك محمد ( ص ) و بين ادراك يوسف عليه السلام در آخر كارش كه