نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 202
به آن اعيان ثابته پوشيده است و مشاهده مىكند ذات خود را بذاته از وراى پردههاى اعيان ثابته . دوم استتار حق است در أرواح به حيثى كه اطلاع ندارد بر او به كنه و تمام نه ملك مقربى و نه غير او . سوم استتار اوست در عالم شهادت به واسطهء اكوان تا عوالمش را در وراى استار مشاهده كند و اغيار بر او آگاه نباشند و همچنين است استتار او به حسب صفات و افعال در صفات آنها و افعال آنها . پس عارف وقتى به او گفته شد در جنت من درآ ، از اين حرف نمىفهمد مگر اين را كه در ذات خود و عين و حقيقت خود درآ ، تا مرا در خويشتن بيابى و مشاهده كنى ، زيرا مطلوب او فقط حق است . به خلاف غير عارف زيرا كه جنت وى آنى است كه حظوظ نفس او در آن است ، از مشارب و مآكل و مناكح و آن چه كه متعلق به اين امور است . [1] < شعر > فأنت عبد و أنت ربّ لمن له فيه أنت عبد و أنت ربّ و أنت عبد لمن له في الخطاب عهد فكل عقد عليه شخص يحلَّه من سواه عقد < / شعر > - پس تو عبدى و تو ربى آن كسى را كه تو عبد اويى . يعنى تو عبد اسمى هستى كه حاكم بر توست و ظاهر در توست كه از باطن تو تو را مىپروراند و رب تو كه عبد او شدى . و تو رب همين اسمى كه عبد او بودى زيرا رب او هستى براى قبول احكام او و اظهار كمالات او در تو . - تو ربى و تو عبدى مر آن كسى را كه او در خطاب عبد است . يعنى تو ربى به اعتبار فناى در حق و تو عبدى آن كسى را يعنى خدايى را كه او در خطابش با تو عهد كرد كه فرمود * ( أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى ) * ( اعراف : 172 ) . - پس هر عقدى بر او شخصى است كه عقد ديگر او را مىگشايد . عقد به معناى عهد است . يعنى پس هر عهدى را شخصى است كه عهد ديگر آن عهد را مىگشايد [2] يعنى اين عهد مخالف با آن عهد است . يعنى عبد اين اسم با عبد آن اسم با هم متفاوتند چون عبد رحيم و عبد قهار .
[1] شرح فصوص قيصرى ، صص 205 و 206 . [2] يعنى مخالف اوست اين نبى است هادى و آن شيطان است مضل و مخالفت مىكند .
202
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 202