نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 20
حقيقت حق جل و علا انسان العين و نور ديده است و به گفتار شيخ شبسترى : < شعر > عدم در ذات خود چون بود صافى و زو با ظاهر آمد گنج مخفى حديث كنت كنزا را فرو خوان كه تا پيدا ببينى گنج پنهان عدم آيينه ، عالم عكس و انسان چو چشم عكس در وى شخص پنهان تو چشم عكسى و او نور ديده ست به ديده ، ديده اى را ديده ديده ست جهان انسان شد و انسان جهانى از اين پاكيزه تر نبود بيانى < / شعر > عدم در اصطلاح حكما مقابل وجود است يعنى نيستى و در اصطلاح ارباب عرفان اعيان أشياء را گويند كه از آنها تعبير به اعيان ثابته [1] مىكنند . حال در اين اعيان ثابته صاف كه در صافى چون آينه است عكس حق جل و علا در وى پديدار شد . چنانكه حديث كنت كنزا بيان مىكند . انسان چشم اين عكس است و در اين چشم شخص بيننده كه حق تعالى است پنهان است . پس تو اى انسان چشم عكس و حق تعالى نور ديده است كه به اين چشم ديده اى را كه حق است و نور ديده است ، ديده اى را كه انسان العين است ديده است . يعنى به واسطهء انسان حق را ديدهء حق ديد ( خودش خودش را ديد ) و خود به خود بينندهء خودى خود است و بيان بيت آخر به تعبير مرحوم لاهيجى شارح گلشن راز اينكه : « جهان با انسان ، انسان كبير شده است و انسان كه خلاصهء همه است جهانى است على حده چنانچه حق در انسان ظاهر گشت و ديدهء وى شد و به ديدهء خود ، خود را مشاهده نمود انسان از جهان پيدا شده و ديدهء جهان گشته و به خود ، خود را ( كه عالم باشد ) مفصل مشاهده كرد » . فلهذا سمي إنسانا اينكه گفت از اين رو او را ( انسان ) ناميدند اين است كه انسان از انس است يعنى كون جامعى كه تمام اسماء و صفات الهى به او انس گرفتند يعنى در او جمعند و او به آنها انس گرفته كه انسانش نامند و اگر از نسيان [2] بگيريم باز هم صحيح است ، چون نسيان ذهول
[1] اعيان ثابته ، وجود علمى أشياء در مقام ذات حق تعالى پيش از بروز آنها در خارج مىباشند كه هيچ گاه رنگ وجود ، يعنى وجود بيرون از ذات حق را نمىگيرند . [2] نسيان : اعراض از تجليات وارده و اقبال به فيوضات و واردات ديگر الهى است كه حكايت از همت عالى سالك و مظهر * ( كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ ) * بودنش دارد .
20
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 20