نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 169
نفس را به تيغ مخالفت نفس و هوى و موت اختيارى ذبح نموده باشند . < شعر > فيا ليت شعري كيف ناب بذاته شخيص كبيش عن خليفة رحمان < / شعر > يعنى اى كاش مىدانستم چگونه ذات گوسفند حقيرى نايب خليفهء رحمن شد . شخيص و كبيش هر دو صيغه تصغيرند با اينكه در شعر دوم او را بزرگ شمرده چه حق فرمود : * ( وَفَدَيْناه بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ) * نسبت به خليفهء رحمن تصغير آورد و مصغرش شمرد و گر نه كبش بذاته معظم است و عظيم . < شعر > أ لم تدر أنّ الأمر فيه مرتّب وفاء لإرباح و نقص لخسران < / شعر > حال جواب مىدهد سؤالى را كه در چهار بيت پيشين پيش آورد كه چگونه گوسفندى فداى انسان مىشود و چگونه او عظيم است با اينكه شتر در قيمت بزرگتر از اوست لذا استحباب غلو قيمت را در قرابين گفتند . جواب اينكه : آيا نمىدانى امر الهى در وجود مرتب است ، به ترتيب خاصى كه بين گوسفند فدا شده و بين انسانى كه گوسفند براى او فدا شده در شرف و خسّت و باقى صفات مناسبت است ، پس شريف به جاى خسيس يا به عكس فدا نشده است . < شعر > وفاء لأرباح و نقص لخسران < / شعر > و اين اتيان به فدا كه صورت فداى نفس است وفاى به عهد أزلي سابق است ، براى رسيدن به ربح يعنى مستعد به كمال مناسب خود برسد . و عدم اتيان به فدا نقص وفاى به عهد است كه منجر به نقص استعداد و خسران رأس مالى ( سرمايه اى ) كه عمر است مىباشد كه اين شخص بر اثر احتجابش به غواشى ظلمانيه به عهد سابق أزلي وفا نكرده و به كمال معد انسانى نرسيده است . [1] غرض اينكه بايد نفس را افنا كرد تا به كمالات ساميهء انسانى رسيد چنانكه إبراهيم فدا كرد نفسش را كه فرزند اوست و فرزندش فدا كرد خويشتن را كه گردن نهاد . پس هر دو نفس را فدا كردند و كبش صورت فداى نفس است از آن جهت كه حيوانى منقاد است . مىشود ضمير فيه را در شعر به فدا برگرداند در هر دو صورت معنى معلوم است . < شعر > فلا خلق أعلى من جماد و بعده نبات على قدر يكون و اوزان < / شعر >