نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 160
< شعر > قالوا اقترح شيئا نجد له طبخه قلت اطبخوا لي جبة و قميصا < / شعر > گفتند بخواه چيزى را تا برايت خوب بپزيم - گفتم براى من جبه و پيراهن بپزيد كه اطبخوا يعنى خيطوا كه خياطت را به لفظ طبخ درآورد چون در مصاحبت طبخ طعام قرار گرفت . قيصرى در شرح گويد : اطلاق عبادت بر حق اگر چه شنيع است و در ظاهر نوعى سوء أدب است و لكن چون احكام تجليات الهيه بر قلب عارف غلبه كرد او را از دايرهء تكليف و طور عقل به در مىبرد كه قلب اصلا قادر بر مراعات أدب نيست و در اين هنگام ترك أدب خود أدب است . چنانكه ابن فارض در قصيدهء تائيهء كبرى فرمود : < شعر > سقوني و قالوا لا تغن و لو سقوا جبال حنين ما سقوني لغنّت < / شعر > جناب خواجه در شرح اشارات مىفرمايد : عارف در حال اتصالش به عالم قدس اى بسا كه از اين عالم و از آن چه كه در اين عالم است غافل گردد و مىشود كه در آن حال إخلال به تكاليف شرعيه از او صادر شود ولى گناهكار نيست . چه در حكم غير مكلف است زيرا تكليف تعلق نمىگيرد مگر به كسى كه تعقل تكليف مىكند . به اين معنى خواجه عبد الله انصارى در كلمات خويش دارد كه « صاحب غلبهء عشق از خود آگاه نيست ، آن چه مست مىكند او را گناه نيست و خواجه حافظ فرمود : < شعر > رشتهء تسبيحم ار بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقىّ سيمين ساق بود < / شعر > < شعر > ففي حال اقرّ به و في الأعيان أجحده < / شعر > در حال تجلى مراتب الهيه اش بر من به او اقرار دارم و در حال تجلىاش در اعيان كونيه انكارش مىكنم . چه متصف است به اوصافى كه منافى با مرتبهء الوهيت است و اين زبان حال محجوبان است ، چه صاحب شهود او را در هر شيء مىبيند و به او اقرار دارد . قيد كونيه براى اين است كه اعيان مثاليه و اخراويه ( عقول ) مانند نشئه كونى ( ماده و هر چه كه بعد دارد ) حجاب نيستند . < شعر > فيعرفني و أنكره و أعرفه فأشهده < / شعر >
160
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 160