نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 350
كلمات الهى در فصوص به ترتيب وقوع خارجى آنها بوده باشد و گر نه فص عيسوى بايد پيش از فص محمدى باشد و بعد از ديگر فصوص . نكته : در فصوص اين چند نكته بايد منظور شود : يكى اينكه سخن در وحدت شخصيهء وجود است كه سخن مطلقا در حق است به خلاف بحث فلسفى كه سخن در خلق و خالق است ، يعنى عارف جز در پيرامون حق بحثى ندارد زيرا در متن خارج جز حق نيست و خلق موهوم و متوهم است . نكتهء ديگر اينكه هر يك از كلمات دربارهء مقامى از مقامات انسان است ، نه شخص مخصوصى . ديگر اينكه ترتيب كلمات تامهء الهيه در فصوص به ترتيب وقوع خارجى آنها نيست بلكه روى عنايت خاصى بيست و هفت كلمهء آن انسجام يافتهاند . لذا تقديم و تأخير بعضى از كلمات نسبت به ترتيب خارجىشان در كتاب بسيار است . اعلم أن من خصائص الأرواح أنّها لا تطأ شيئا الَّا حيي ذلك الشيء و سرت الحياة فيه و لهذا قبض السامري قبضة من أثر الرسول الذي هو جبرئيل عليه السلام و هو الروح ، و كان السامري عالما بهذا الامر ، فلمّا عرف أنّه جبرئيل ، عرف أن الحياة قد سرت فيما وطئ عليه ، فقبض قبضة من أثر الرسول بالضاد أو بالصاد أي بملء يده أو بأطراف أصابعه ، فنبذها في العجل ، فخار العجل ، إذ صوت البقر إنّما هو خوار ، و لو أقامه صورة أخرى لنسب إليه اسم الصوت الذي لتلك الصورة كالرغاء للإبل و التؤاج للكباش و اليعار للشياه و الصوت للإنسان أو النطق أو الكلام . بدان از خصايص أرواح اين است كه بر چيزى قدم نمىگذارند مگر اينكه آن چيز زنده مىگردد و حيات ، از آنها در آن چيز سريان مىيابد ، از اين روى سامرى از اثر رسول كه جبرئيل بود و روح است ، قبضه اى گرفت و سامرى عالم به اين امر بود ( كه در صحبت موسى عليه السلام اين بصيرت را كسب كرد ) و چون شناخت كه آن رسول جبرئيل است ، شناخت كه حيات در آن چه كه بر آن قدم نهاد سارى است . لذا قبضه يعنى يك مشت كه پر كرد دست خود را ، يا قبضه كه به اطراف انگشتانش از اثر رسول گرفت و آن را در كالبد گوساله ريخت و گوساله بانگ برآورد . زيرا خوار صوت گاو است و اگر آن كالبد به صورت ديگر بود ، به اسم صوتى كه براى آن صورت بود منسوب مىشد . مثل
350
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 350