نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 23
متصف باشد و قائم مقام او بود ، خزاين الهيه با او به آخرت منتقل مىشود . زيرا جميع كمالات قائم به او و مجموع و منحصر و محفوظ به او بود ، چون او رفت چيزى در خزانهء دنيا نمىماند تا حق آن را در خزينه نهد . خلافت الهى انسان چون خزاين كه اسرار الهيه است و به طور تفصيل در عالم وجود دارد ، به طور جمع در انسان كامل مطوىّ است . پس خزاين ، وجودات اسما الهيه است كه انسان كامل حائز آنهاست و به اين معنى حافظ و خزانه دار آنهاست و چون علم چشم جان است تا جهان نشد انسان نمىشود . و از * ( عَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّها ) * ( بقره : 31 ) استفاده مىشود كه حقايق وجوديهء اسما كه همان اسرار الهيهاند . در كون و سرشت و حقيقت وجوديهء ذات جامعهء انسان كامل جمع است . چون او سفر كند يك قافلهء كمال با اوست . نسفى در مقصد اقصى دربارهء آيهء خلافت چه خوب گفته است : خداى تعالى در جواب ملائكه نفرمود : كه آدميان اينها نكنند كه شما مىگوييد . در جواب ايشان فرمود : * ( إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ . ) * من در آدميان چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد و آن چيز آن است يعنى اگر چه آدميان اينها كنند كه شما گفتيد اما هم از آدميان باشند كه به نور الله رسند و مرا بشناسند كه مقصود از آفرينش موجودات آدميان بودند و مقصود از آدميان آن بود تا من شناخته شوم . داوود پيامبر ( ع ) سؤال كرد و گفت : « إلهي لما ذا خلقت الخلق » « قال كنت كنزا مخفيا فأحببت أن اعرف » پس كار سالكان آن است كه در سعى و كوشش باشند تا در صحبت دانا به نور الله رسند و خداى را بشناسند . [1] مفاد اين آيه چون آيهء * ( وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّه ) * ( بقره : 124 ) است كه خداى متعال فرمود * ( لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ) * ( بقره : 124 ) كه فرمود من امامت را از ذرّيهء تو برمىدارم ، بلكه فرمود عهد من كه امامت است ظالمين را نمىرسد . يعنى ذرّيهء ظالم تو امام نمىشوند . و امامت مختص به ذرّيهء غير ظالم است و پيغمبر و آلش از ذرّيهء اويند .