نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 764
نيز مفهوم او شده ، كه از جميع احكام روحانى و مزاجى ، مجرّد مىبايد شد ، تا شايستگى آن مقام حاصل شود ، پس مجرّد گشته است و كلام بىواسطه صورة و معنى ، به گوش ظاهر و باطن ، استماع نمود ، و الله الموفق . < شعر > و آنست انواري فكنت لها هدى و ناهيك من نفس عليها مضيئة < / شعر > و بديدم انوار خودم را كه اعيان اسما و صفات الهى است ، چنان كه موسى - على نبيّنا و عليه السلام - مر نار الله را بديد ، و به آن مستأنس شد و روى در طلب آن و تحقق به آن نهاد ، و چنان كه آن نار الله ، دليل و هادى او گشت به نور تجلَّى از راهگذار سمعش ، من راهنماى انوار اسما و صفات شدم ، به سوى اطلاق و جمعيّت و اشتمال هر يك بر جمله ، و بسنده است تو را از بزرگى اين نفس و ذاتى كه به انصباغ به حكم جمعيت مقام محمدى - صلَّى الله عليه و سلَّم - بر اين انوار اسما و صفات مىتابد ، و هر يك را به نور اطلاق و جمعيّت ، منوّر مىگرداند . < شعر > و اسّست اطواري فناجيتني بها و قضّيت او طاري و ذاتي كليمتي [1] < / شعر > و بناى محكم نهادم احوال و مقامات و مراتب و مواطن خودم را به حكم اين جمعيت ، پس به حسب هر مقامى و موطنى و حالى ، به قابليّتى خصوص آن مقام و موطن با ذات خودم مناجات كردم ، و حاجاتى كه مرا بود به هر مقامى و موطنى ، متعلَّق همه را از ذات خودم برآوردم ، و به هر كمالى كه به هر مقامى و موطنى ، تعلَّق داشت تحقّق يافتم و هم ذات من بود كه گاهى به صورت طلب و سؤال به استعدادى كلى يا جزئى ، با من سخن گوينده بود ، و گاهى به صورت اجابت و قضاى هر حاجت با من متحدّث و متكلَّم مىبود ، تا از حيثيّت هر ذره اى از اين صورت اجمالى خودم به جميع كمالات ، متحقق مىگشتم . < شعر > فبدري لم يأفل و شمسي لم تغب و بي يهتدي كلّ الدّراري المنيرة < / شعر > پس ماه تمام حقيقت انسانيّت من ، بعد از اين تحقق به كمالات ، از كسوف
[1] اطوارى : الأطوار السبعة كه به هفت شهر عشق ، تعبير شده است . او طارى : حاجاتى .
764
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 764