نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 737
ايجادى كه فاعل و مؤثر حقيقى بود و در باطن آن حقايق سارى ، سير كردم و چون نظرم بر جمعيّت و وحدت ذات و امر حق آمد ، سببيّت اين حقايق و اعيان ثابته از نظرم غايب و مفقود شد ، زيرا آن سببيّت را مضاف به استعدادات اين حقايق ديدم ، و آن استعدادات را شئون و احوال و خواطر و مقتضيات ذات يافتم ، بىهيچ مغايرت و غيريّتى ، پس سبب و علت و واسطه و وسيلت و مؤثر ، عين همين ذات يگانه را مشاهده كردم ، و به هيچ غيرى هيچ حكمى و اثرى و سببيّتى و وساطتى در هيچ چيزى مضاف نديدم . و اينك در آن سير اول ، از ظاهر تفرقه و اسباب عالم به حقيقت به توحيد رسيده بودم و وحدت وجود ظاهر را رابطه يافته ميان اسباب و مسبّبات ، اكنون به همان رابطه و اثر او و نظر او كه « فبي يسمع و بي يبصر » است ، آن نظر و اثر كه عين وجود و رابطه است ، بهترين وسيلتى شد مرا در اين سير دوم كه در باطن كردم كه اگر آن نظر « فبي يبصر » نبودى ، مرا هرگز اين سير دوم ميسّر نشدى . قوله : « اجدى [1] وسيلتي » أي أغنى و أنفع ، من قولهم : فلان قليل الجدواء بالمدّ ، أي قليل النفع ، ما يجدي عنك كذا : أي ما يغنيك . < شعر > و جرّدت نفسي عنهما فتوحّدت و لم تك يوما قطَّ غير وحيدة [2] < / شعر > و مجرد و يكتا كردم نفس و ذات خودم را از اين دو صفت وجدان و فقدان ، يا تسبّب و توحيد و از اضافات چيزى از اين صفات و غيرها ، به اين نفس و ذات مقيّد متعيّن خودم ، پس به اين تجريد و تجرّد ، ذات و نفس من يكتا و يگانه شد ، و به مطلق متحد و ملحق گشت ، و از قيد جزويّتى كه در آن اضافت مندرج بود ، به كلى بازرست و خود هرگز روزى نبود كه اين نفس و ذات من يگانه و يكتا نبود ، يعنى حقيقت نفس من به كمال استعداد و قابليّت خودش در مبدأ ،
[1] وسيلة - خ - . [2] و في بعض النسخ : و جرّدت نفسى عنهما فتجرّدت . . .
737
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 737