نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 736
واصل شدند ، و بسيار آن نيز بودند كه حجب ايشان سخت كثيف و استعدادشان عظيم ضعيف بود ، هر چند مباشرت اين اسباب كردند ، به هيچ نرسيدند . و اصل اين مسأله آن است كه در مبدأ امر ايجادى در عالم معانى و غيب ، سبب تعين و ظهور وجود ، ماهيّت و عين ثابت هر ممكنى بود به حكم استعداده و علَّت مؤثر امر « كُنْ » و عود و رجوع آن امر و خطاب بر مثال صدا ، كه باز از آن عين ثابت به حضرت وجود به سبب صلابتى كه در باطن آن عين ثابت بود از ثبوت عدميّت و محال في احد طرفيه . پس چون اين صور موجودات كه اين جا در مراتب بعضى اسباب و بعضى مسبّبات مىنمايند ، فروع و احكام و توابع آن حقايق كلى ممكناتند كه در عالم معانى ثابتند ، و آن حقايق و اعيان ممكنات آن جا در آن عالم معانى باستعداداتها الكلَّيّة الأصليّة الباطنة فيها ، اسباب و وسايط اصل تعيّنات وجودى كلى بودند و علت و مؤثر ، جمعيّت ذات يگانه بود بأمره الايجادى ، لا جرم حكم اصول در فروع و احكام سرايت كرد ، و آن چه در اين مراتب پيدا آمد از آن فروع و احكام ، بعضى سبب وجود و ظهور بعضى شد ، و فاعل و مؤثر و علت هم چنان ، امر و وجود يگانهء حق . < شعر > و وحّدت في الأسباب حتى فقدتها و رابطة التّوحيد اجدى وسيلة < / شعر > و يكى ديدم ذات و وجود حق را در باطن اين اسباب كه حقايقند ، تا گم كردم كثرت اسباب را در وحدت ذات و امر و فعل يگانهء او و پيوند كننده و اتّصال دهندهء سبب به مسبّب كه وحدت امر و وجود ظاهر حق است ، نافعترين دستآويزى شد مرا در رسيدن از اين حقايق كه اسباباند ، به حضرت ذات كه مسبّب اين اسباب است . يعنى در اول كه اداى نوافل و فرايض را وسيلت و سبب وصول به توحيد ساخته بودم ، سيرم از اين ظاهر تفرقهء عالم و مراتب بود تا به حضرت جمع و وحدت وجود ظاهر يگانه ، و اكنون سيرم در باطن افتاد تا از تفرقهء باطن و كثرت حقايق و اعيان ثابته و ماهيّات متنوعه كه به استعداداتها الأصليّة ، اسباب تعيّنات وجودى بودند در عالم غيب و معانى به آن حضرت جمعيّت ذات و وحدت امر
736
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 736