نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 738
به فقر و خلوّ حقيقى متحقق بود و از جملهء قيود و اوصاف و نسب و اضافات ، مجرّد و منزّه ، و اول وجود را كه در عالم أرواح قبول كرد ، بىهيچ وصفى و قيدى قبول كرد . لكن در مرور و نزولش در مراتب و ظهور به صور تفصيلش به جهت اظهار كمالات تفصيلى خودش ، بعضى قيود و اوصاف كه از مقتضيات و احكام مراتب بود ، بر وى طارى شد ، پس چون به اين صورت عنصرى اجمالى من ظاهر شد و به اصل و مبدأ ، سير آغاز كرد ، از هر مرتبه اى كه در اين سير تجاوز مىكرد ، قيود و اوصافى كه در آن مرتبه به وى لاحق شده بود ، به همان مرتبه ملحق مىگشت ، تا چون از جملهء مراتب در گذشت آن همه قيود و اوصاف به كلى از وى جدا شدند و وى بوحدته الأصليّة به اصل خود متّحد گشت . پس چون نظرا إلى الأصل ، حقيقت مرا هيچ قيدى و وصفى لازم ذاتى نبود ، لا جرم به آن نظر هرگز روزى نبود كه نفس و حقيقت ذات من ، يگانه نبود از جملهء قيود و اوصاف ، و هم چنين اين اوصاف فقدان و وجدان و تسبّب و توحيد از ضرورات احكام مراتب ، بر من طارى شده بود ، پس چون از جملهء [1] مراتب در گذشتم ، از ايشان نيز جدا و يكتا شدم ، هم چنان كه در اصل بودم ، و الله المرشد . < شعر > و غصت بحار الجمع بل خضتها على انفرادي فاستخرجت كلّ يتيمة [2] < / شعر > و چون نفس من مجرّد و يكتا شد از آن قيود ، در بحار حضرت احديّت جمع كه هر اسمى در او از آن جهت كه بر همه اسما مشتمل است دريايى بىنهايت است ، غوطه خوردم و غوّاصى كردم ، بلكه در آن لجّه و معظم آن درياها كه هيچ كس را
[1] يعنى از طريق مقيدات سير نموده و به باطن آنها كه مطلق است و اصل شدم ، كما اين كه قبل از عروج تحليلي نيز مبدأ سير و تنزّل من به حكم « إِنَّا لِلَّه » مطلق بود و بعد از طى مراتب تنزّلات و معراج تحليل عروج تركيبى شروع شد و در سير دوم به مقتضاى « كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ » ، به مطلق متصل شدم و حكم هو الأول و الآخر را به رأى العين مشاهده نمودم . [2] اليتيمة : الدّرة التي لا نظير لها . و خصت - خ ل . بل غصتها - خ ل .
738
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 738