نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 721
إسم الكتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 773)
كرده بود كه در زمان وصولش طلب « أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ » اثر آن پوشش و طغيان پنهان جهت نفس امّاره بود و خلافت * ( لَنْ تَرانِي ) * وى بر رويش آورده بود ، و او آن گاه به آن محسّ شده بود و به استغفار « تُبْتُ إِلَيْكَ » از آن جريمهء متابعت صفت نفس امّاره تفصّى نموده ، و باز آن را فراموش كرده ، پس بار ديگرش خضر روح مجرّد به شكستن عهد و ترك وفا به وعد صبر تقريع كرد . موسى ظاهر نفس از غايت شرمسارى گفت ، اگر بعد از اين اعتراضى كنم در ترك صحبت من معذور باشى ، آن گاه در ميان سير گذرشان بر قريهء صورت عنصرى افتاد كه مدتى بود تا به سبب اشتغال و اعراض نفس ناطقه از ايشان مدد و مادهء باران [1] تدبير و تربيت از ايشان منقطع بود ، و ضعف و شدت بر ايشان استيلا يافته و اهل قرية كه قوا و اعضا بودند ، از غايت ضعف از كار و كسب نظر و اعتبار باز مانده ، پس خضر روح به موسى نفس ناطقه ، طعمهء علمى و معرفتى عقلى و نقلى كه به ايشان مخصوص بود ، به حسب آن مقام از ايشان طلب كردند ، ايشان به عذر ضعف و بىقوّتى و بىقوتى و قلَّت مدد و ماده و انقطاع بدل ما يتحلَّل از ذخاير از حق ضيافت ابا كردند . موسى نفس ناطقه ، از آن صورت بخل ايشان سخت برنجيد ، پس خضر روح مجرّد را چون نظر بر ضعف ايشان افتاد و ديد كه از غايت ضعف ديوار مزاج ، ميل به خرابى كرده بود ، به دست قدرت آن را قائم و مستوى گردانيد ، موسى نفس ناطقه از سر رنجش به او گفت ، كه قومى كه منّاع خير خودند از مستحق ، چه لايق شفقت باشند و چرا جز به عوضى به ايشان خيرى بايد رسانيد ؟ پس خضر روح مجرّد به موسى نفس ناطقه گفت كه چون تو نه در عمل به موجبات علم كه همه روى در آبادانى دارد ، جز به حظَّ خودت صبر مىتوانى كرد ، و نه در عمل به مواجب معرفت و فقر كه رويى به خرابى دارد ثبات مىكنى ،