نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 719
چون آن جا رسيدند ، بندهء پسنديدهء خضر روح مجرّد را كه به مناسبت وحدت و بساطت از علم وجدانى و معرفت وحدانى آگاهى داده بودند ، آن جا يافتند به رداى درايت و كساى وحدت و هدايت ، خود را از ايشان پوشانيده ، يوشع عقل را نام و نشانى در وى به حكم فرعيّت و اصليّت ، مضمحل شد و از او اثرى و نامى ديگر پيدا نشد . پس موسى نفس ناطقه بر خضر روح مجرد سلام گفت و به تنزيهش از عيوب نقايص قولا و فعلا و خلقا و وصفا ثنا گفت ، او به حسب حال و تقيّد نفس به احكام ظاهريّت ، جوابش داد ، اني بأرضكم السّلام ، به لفظ جمعش به حسب جزوياتها خطاب كرد ، كه عالم سلطنت و تصرّفات تو اى ظاهر نفس به جزوياتك كه عالم تركيب و تضاد و كثرت و علل و اسباب است از كجا و سلامت از نقص و عيب از كجا ؟ ذكر هر كس بايد كه منبئ از حال او باشد ، پس خرق سفينه اش در اين لفظ انّي بأرضكم السلام ، مجملا مدرج بود ، لكن فهم از آن قاصر آمد . آن گاه موسى ظاهر نفس ناطقه به خضر روح مجرّد ، گفت كه تواند بود كه مدتى متابعت تو و اخلاق و اوصاف تو كنم ، تا به علم تخلَّق و تحقق به آن اخلاق و اوصاف كمال كه به باطن تعلَّق دارد ، و تو به آن متحقّقى ، مرا دلالت كنى تا من نيز به آن اخلاق و اوصاف كمال تخلَّقى و تحقّقى يابم . خضر روح مجرّد در جوابش گفت ، كه مرا علمى است مناسب حال و مقام من ، متعلق به باطن و سرّ هر چيزى در عالم قدرت كه از راه وجه خاص و باطن وجود و علم الهى به من رسيده است و مىرسد بىهيچ واسطه اى و تو را علمى است مناسب حال و مقام تو متعلق به ظاهر ، و حكمت هر چيزى كه به واسطه به تو رسيده است و مرا از آن حظَّى نيست ، پس برو و بر همان علم خصوصى خودت اقتصار كن كه تو را طاقت صبر و ثبات نباشد بر مجارى علوم و احوالى كه به مقتضاى باطن و قدرت و وحدت ظاهر شود ، و چگونه ثبات و صبر توانى نمود كه حال تو و علم تو مخالف آن باشد و به هيچ گونه آگاهيى از آن هنوز به تو نرسيده باشد .
719
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 719