نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 712
به اين بيان من بر تو و خاطر تو پيدا شد ، نه آن كه ادراك تو مر اين جمله را بر مدتى دراز بسيار موقوف باشد ، پس اگر خواهى كه اين مسأله از اين مثال بر تو آشكارا شود ، در يك ساعت آن خيالباز را حاضر كن و اين همه را ببين و اعتبار اين مسأله بكن . < شعر > فكلّ [1] الذي شاهدته فعل واحد بمفرده لكن بحجب الأكنّة [1] < / شعر > الأكنّة : الاغطية ، واحدها كنان ، و الكنّ : الستر و جمعه أكنان . پس معلوم كن كه اين همه صورتها را و افعال و اقوال و احوال مختلف ايشان را كه تو مشاهده كردى ، در وقت آن اعتبار و نظر مذكور ، فعل يك كس است به تنهائى و آن كس خيالباز است ، و لكن از پس آن حجابهاى ستاره و كاغذ پارهها ، خود را پنهان كرده ، آن صور و افعال مختلف ، از او ظاهر مىشود . < شعر > إذا ما أزال السّتر لم تر غيره و لم يبق بالأشكال اشكال ريبة < / شعر > چون كه آن حجب را از پيش بردارد و آن ستر و ستاره را زايل گرداند ، جز آن خيالباز را نبينى و آن جمله صور از نظر تو مضمحل و متلاشى شوند ، و هيچ اشكالى كه موجب شكَّى و ريبتى تواند بود تو را باقى نماند ، با آن كه آن اشكال و صورتها را از خود هيچ حياتى و حركتى و ثباتى نيست ، و قيام ذات و صفات و حركات و سكنات آن اشكال ، به ذات و فعل يگانهء آن خيالباز ، بوده است لا غير . و آن كاغذ پارههاى مظلم ، مظاهر و صور و آيينههاى فعل يگانهء او بودهاند كه هم به نور او ظاهر شدهاند ، هم چنين حجاب ميان تو و فاعل حقيقى كه وجود واحد حق است ، غير مراتب و عوالم [2] و تقيّد تو به اين صورت حسّى نيست ، چون اين احكام مرتفع شود ، به انتقال نفس تو به سير و سلوك ، از اين مراتب به عالم
[1] الحجب جمع الحجاب : الستار . اكنّه جمع كن : وقاء كل شيء و ستره ، و منه قوله تعالى : وَجَعَلَ لَكُمْ من الْجِبالِ أَكْناناً ) * . و قيل سمى كن ( قريه اى نزديك طهران ) بكن لاستتاره بخفض جبالها . [1] و كل - خ ل . [2] علوم - خ - .
712
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 712